پس از شكست آلمان هیتلری در جنگ جهانی دوم، برای آن كه بتوان از تكرار چنان جنگی مرگبار و ویرانگر جلوگیری كرد، اندیشه تأسیس «سازمان ملل متحد» بهوجود آمد كه قرار بود در آن زمان جانشین«جامعه ملل» گردد كه پس از جنگ جهانی یکم در سال ۱۹۲۰ تشكیل شد. «سازمان ملل متحد» در سال ۱۹۴۶ در سانفرانسیسكو با حضور نمایندگان ۵۱ كشور تشكیل گردید كه ایران نیز یكی از آنها بود. در منشور «سازمان ملل متحد» تأكید شده است كه هدف اصلی این سازمان «حفظ نسلهای آینده از بلای جنگ» است. همچنین دفاع از «حقوق اساسی و حیثیت و ارزش شخصیت انسان»، «تساوی حقوق مرد و زن» و همچنین «تساوی حقوق ملتها و حفظ عدالت و احترام به تعهدات ناشی از حقوق بینالمللی» بخشی دیگر از اهداف این نهاد جهانی را تشكیل میدهند. از همان آغاز هدف این بود كه با تأسیس این سازمان بتوان به نوعی «حكومت جهانی» دست یافت، زیرا تمامی كشورهائی كه داوطلبانه عضو «سازمان ملل متحد» میگردند، باید مصوبات آنرا بپذیرند و در درون كشور خود پیاده كنند.
كشورهائی چون ایالات متحده آمریکا، انگلستان و فرانسه كه از نظر اقتصادی و نظامی سه كشور نیرومند جهان بودند، برای آن كه بتوانند «سازمان ملل متحد» را در كنترل خویش داشته باشند، در كنار «مجمع عمومی» كه سالانه یكبار تشكیل جلسه میدهد و مصوبات آن جنبه اجرائی ندارد، «شورای امنیت» را در آن زمان با یازده عضو بهوجود آوردند كه پنج عضو آن دائمی و شش عضو دیگر بهطور ادواری به عضویت این «شورا» درمیآمدند. پنج عضو دائمی «شورای امنیت» از حق «وتو» برخوردارند و همه اعضای «سازمان ملل متحد» موظف به اجرای مصوبات این «شورا» هستند.
در حال حاضر این شورا از ۱۵ عضو تشكیل میشود كه همچنان پنج عضو آن دارای حق «وتو» هستند و ده عضو دیگر بهطور ادواری با دو سوم آرا از سوی مجمع عمومی برای دو سال برگزیده میشوند. بهاین ترتیب در «سازمان ملل متحد» با ساختاری روبهروئیم كه همه اعضای آن از حقوقی «برابر» برخوردار نیستند و بلكه پنج عضو آن از حقوق ویژهای بهرهمندند كه خود را در دو عامل «عضویت دائمی» در «شورای امنیت» و داشتن حق «وتو» در این شورا نمایان میسازد. به عبارت دیگر، «شورای امنیت» نمیتواند مصوبهای را كه با منافع و مصالح این پنج كشور در تضاد قرار دارد، تصویب كند، زیرا هر یك از آنها میتواند با بهرهگیری از حق «وتو» مانع از تصویب چنان مصوباتی شود.
برای تعیین اعضای دائمی «شورای امنیت»، به غیر از سه كشور پیشرفتة سرمایهداری، دو كشور دیگر نیز در نظر گرفته شدند كه عبارت بودند از شوروی و چین. شوروی به این دلیل كه توانسته بود در سركوبی ارتش آلمان هزینه انسانی سنگینی را بهپردازد و به مثابه كشوری كه نقشی تعیینكننده در فروپاشی امپراتوری آلمان» هیتلری داشت، اینك سهم خود را در تعیین سیاست جهانی مطالبه میكرد. در آن زمان، هر چند اروپای شرقی در اشغال ارتش سرخ شوروی قرار داشت، اما هنوز «اردوگاه سوسیالیستی» بهوجود نیامده بود و رهبران كشورهای متروپل سرمایهداری میپنداشتند كه میتوانند با دادن حق «وتو» به شوروی، آن رژیم را در «دولت جهانی» جذب كنند و بهاین ترتیب زمینه را برای راه حل مسالمتآمیز استقلال آن كشورها فراهم سازند. اما دیدیم كه این سیاست شكست خورد و شوروی توانست با ایجاد حكومتهای دست نشانده در كشورهای اروپای شرقی «اردوگاه سوسیالیستی» را پایهریزی كند و در این كشورها حكومت را به «احزاب كمونیست برادر» واگذارد. با این حال باید تأكید كرد كه بدون عضویت دائمی شوروی در «شورای امنیت» پروژه «سازمان ملل متحد» نمیتوانست از وجاهتی جهانی برخوردار شود.
چین نیز از یكسو به این دلیل كه سرزمینی بزرگ و در آن زمان پر جمعیتترین كشور دنیا و از سوی دیگر كشوری «عقبمانده» بود، باید در «شورای امنیت» از حقوق ویژهای برخوردار میشد، به ویژه آن كه در آن زمان چیانكایچك رهبر حكومت مركزی چین و هوادار غرب بود. حضور چین در این «شورا» بهاین معنی بود كه كشورهای عقب مانده و یا عقب نگاهداشته شده نیز در این نهاد از حق «وتو» بهرهمند بودند و میتوانستند از منافع مشترك خود در برابر دو اردوگاه سرمایهداری و «سوسیالیستی» دفاع كنند. اما پس از سقوط حكومت چیانكایچك در چین و استقرار حكومت lچین تودهای» به رهبری مائوتسه دونگ در این كشور، آمریکا و متحدینش از در اختیار قرار دادن كرسی چین در «شورای امنیت» به حكومت جدید خودداری كردند تا آن كه چین و آمریکا در سالهای هفتاد سده پیش، یعنی در دوران ریاست جمهوری نیكسون یكدیگر را به رسمیت شناختند و روابط سیاسی متقابل را از سر گرفتند. در آن زمان چین با دولت شوروی دارای روابط سیاسی خصمانهای بود و شوروی را «سوسیال امپریالیسم» مینامید. بنابراین حضور چین در «شورای امنیت» باید موجب تضعیف موضع دولت شوروی در سطح جهانی و بهویژه میان كشورهای در حال رشد میگشت. پس از این واقعه كرسی چین در «شورای امنیت»به دولت «چین تودهای» سپرده شد.
اما از همان آغاز «سازمان ملل متحد» به توپ بازی دو اردوگاه شرق «سوسیالیستی» و غرب كاپیتالیستی بدل گشت و آنچه به فراموشی سپرده شد، «صلح و عدالتی» بود كه قرار بود از طریق این سازمان در پهنه جهانی برقرار گردد.
یكی از نخستین مصوبات «شورای امنیت» تقسیم سرزمین فلسطین میان یهودان و فلسطینیها بود، بدون آن كه برای مردمی كه در آن سرزمین زندگی میكردند، اصل حق تعیین سرنوشت خویش پذیرفته شود. شوروی «سوسیالیستی» كه در شعار هوادار «حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» بود، در رابطه با مردم فلسطین این حق را زیرپا نهاد، به این امید كه یهودان «كمونیستی» كه از شوروی به اسرائیل مهاجرت كرده بودند، میتوانند آن كشور تازه تأسیس شده را به كشوری «سوسیالیستی» و متحد استراتژیك شوروی در منطقه بدل سازند. كشورهای «دمكرات» سرمایهداری نیز با پیروی از سیاست استعماری خویش كه برای مردمی كه در كشورهای مستعمره زندگی میكردند، حقوقی را به رسمیت نمیشناخت و به آنها به مثابه انسانهای درجه دو و سه برخورد میكرد، رأی به تقسیم سرزمین فلسطین دادند، بدون آن كه از طریق همهپرسی و دخالتگری مردمی كه در آن سرزمین زندگی میكردند، از آنها در رابطه با چنین كار سترگی نظرخواهی شود. حمله ارتشهای ضعیف و ناكارآمد كشورهای عرب كه همسایه فلسطین بودند، به كشور تازه تأسیس شده اسرائیل نیز سبب شد تا ارتش این كشور كه از پشتیبانی بیدریغ آمریکا و انگلستان و امكانات نظامی بیمانند جهان سرمایهداری برخوردار بود، بتواند برخلاف مصوبه «شورای امنیت» سازمان ملل متحد بخش دیگری از سرزمین فلسطین را به اشغال خود درآورد و صدها هزار فلسطینی را از آن سرزمین بیرون راند كه اینك پنج میلیون آواره فلسطینی را در سراسر جهان تشكیل میدهند.
حمله آمریکا به كشور كُره نیز بر اساس مصوبه «شورای امنیت» انجام گرفت، آنهم در جلسهای كه نماینده شوروی بنا بر مصلحتهای سیاسی از شركت در آن خودداری كرد. شوروی میتوانست با وتوی خود جلو آن جنگ وحشتناك را كه سرانجام منجر به تقسیم كًره شد، بگیرد، اما از آنجا كه آمریکا حاضر شده بود در زمینههای دیگری به آن ابرقدرت تازه به دوران رسیده امتیازاتی بدهد، گرومیكو، نماینده شوروی در «شورای امنیت»، كه بعدها در محافل «سازمان ملل متحد» به «آقای نه» مشهور شد، از شركت در جلسه lشورای امنیت» خودداری كرد كه در آن طرح اعزام نیروی نظامی به كًره تصویب شد. حمله نظامی آمریکا و برخی دیگر از اعضای سازمان ملل و از آن جمله تركیه به كًره، سرانجام زمینه را برای تقسیم این كشور به دو پاره فراهم ساخت كه هنوز نیز این وضعیت ادامه دارد. در بخش شمالی كُره «كمونیستها» به قدرت دست یافتند و بهاین ترتیب «اردوگاه سوسیالیسم» توانست حوزه نفوذ خود را گسترش دهد و در جنوب حكومتی وابسته به آمریکا بهوجود آمد كه توانست با بهرهگیری از شرایط بینالمللی زمینه را برای رشد اقتصادی شگفتانگیز این كشور فراهم سازد، بهطوری كه اینك كًره جنوبی پس از ژاپن دومین قدرت صنعتی و اقتصادی قاره آسیا را تشكیل میدهد.
در رابطه با اشغال كویت توسط ارتش عراق، «شورای امنیت» سازمان ملل متحد مصوبهای تصویب كرد، مبنی بر این كه ارتش عراق باید از كویت بیرون رود، وگرنه توسط سپاهیانی كه از سوی دیگر كشورها در اختیار سازمان ملل قرار میگیرند، از این كشور بیرون رانده خواهد شد. سیاست جاهطلبانه صدام حسین سبب شد تا ارتش مختلطی كه از سوی كشورهای عرب و ناتو در اختیار سازمان ملل قرار گرفت، به رهبری آمریکا، به كویت یورش برد و با تار و مار ساختن ارتش عراق در چند روز، نه تنها كویت را آزاد سازد، بلكه با اشغال بخشی از عراق، صدام را مجبور كند برای استمرار حكومت خود به قراردادی تن در دهد كه بر مبنای آن دولت عراق بخشی از حاكمیت ملی خود را به سازمان ملل واگذار كرد. بر اساس این قرارداد سازمان ملل متحد حق داشت با ارسال بازرسان خود به این كشور، كارخانهها و انبارهای تسلیحاتی عراق را شناسائی كند و سلاحهای میكروبی و شیمیائی را كه عراق در جنگ علیه ایران بهكار گرفت، نابود سازد، آنهم با این هدف كه صدام از امكان بهرهگیری از چنین سلاحهائی علیه اسرائیل كه بهترین متحد آمریکا در منطقه است، برای همیشه محروم گردد. هم چنین برای آنكه ابزارها و وسائلی كه بتوان با آن به تولید چنین سلاحهائی پرداخت، به عراق وارد نگردد، محاصره اقتصادی این كشور برنامهریزی شد و برای آن كه درآمد نفت این كشور «عادلانه» تقسیم گردد، فروش آن به سازمان ملل متحد سپرده شد.
با این چند نمونه خواستم آشكار سازم هر چند اندیشه بنیاد نهادن مؤسسهای چون «سازمان ملل متحد» تلاشی بسیار مثبت بود و كشورهای كوچك میتوانند با برخورداری از حقوقی كه در محدوده «سازمان ملل متحد» از آن برخوردارند، بهتر از استقلال خویش در برابر كشورهای بزرگ و نیرومند دفاع كنند، كما این كه در رابطه با ملی ساختن صنایع نفت ایران توسط حكومت ملی دكتر محمد مصدق، دادگاه لاهه كه دادگاهی وابسته به سازمان ملل متحد است، به نفع ایران رأی داد. اما از آنجا كه تمامی اعضای «سازمان ملل متحد» از حقوقی نابرابر برخوردارند، در نتیجه كشورهائی كه از نظر اقتصادی و نظامی توانمندترند، این سازمان را در خدمت منافع خود گرفتهاند و میكوشند در «شورای امنیت» آنچه را كه در خدمت منافع آنان قرار دارد، به تصویب رسانند تا بتوانند به سیاستهای هژمونیطلبانه خویش چهرهای «بینالمللی» دهند. از آنجا كه همه اعضای «سازمان ملل متحد»، یعنی ۱۹۰ كشور، موظف به پیروی از مصوبات «شورای امنیت» هستند، در نتیجه مصوبات این «شورا» كه بازتاب دهنده منافع جهانی پنج كشوری است كه از حق «وتو» برخوردارند، روند تكامل سیاسی، اقتصادی و نظامی دیگر كشورهای جهان را مشخص میسازد.
با این حال این بدان معنی نیست كه همه كشورهای جهان موظف به پیروی از مصوبات «شورای امنیت» هستند. بهطور مثال دولت اسرائیل چون از پشتیبانی آمریکا و دیگر كشورهای سرمایهداری پیشرفته برخوردار است، به ۲۸ مصوبهای كه «شورای امنیت» در رابطه با این كشور مبنی بر ترك سرزمینهائی كه اشغال كرده، تصویب نموده است، گردن نمینهد و آنهم در حالی كه آمریکا به مثابه مطمئنترین متحد این كشور در تصویب همه این مصوبات دخالت داشته و به آنها رأی مثبت داده است. بهاین ترتیب روشن میشود كه برخی از مصوبات «شورای امنیت» مصوباتی lمصلحتآمیز» هستند و برای تسكین افكار عمومی تحریك شده ملتهای جهان تصویب شدهاند. بههمین دلیل نیز اسرائیل با برخورداری از پشتیبانی آمریکا، انگلیس، آلمان و دیگر كشورهای اروپائی میتواند همه آن ۲۸ مصوبه را نادیده گیرد و هیچ نیروئی نیز نیست كه این رژیم را «تنبیه» كند و یا آن كه از حقوق پایمال شده فلسطینیها، سوریها و لبنائیها دفاع كند.
دیگر آنكه آمریکا خود را هوادار «دمكراسی»، «آزادی» و «حكومت قانونی» میداند، اما در رابطه با دیگر كشورها دارای كارنامه سیاهی است. بهترین حكومت دمكراتیكی كه پس از انقلاب مشروطه در ایران بهوجود آمد، حكومت دكتر مصدق پس از جنگ جهانی دوم بود، اما ارتجاع داخلی به رهبری محمدرضا شاه توانست این حكومت دمكراتیك را با همیاری مالی، نظامی و سیاسی دولتهای آمریکا و انگلیس سرنگون سازد. امپریالیستها نخست ایران را در محاصره اقتصادی گرفتند و سپس با دست زدن به كودتای ۲۸ مرداد، توانستند زمینه را برای استبداد ۲۵ ساله محمدرضا شاه هموار گردانند. در تمامی این سالها آمریکا و اسرائیل بزرگترین متحد و پشتیبان محمدرضا شاه در منطقه بودند. همچنین حكومتهای دمكراتیك دیگری نظیر حكومت لومومبا در كنگو، سالوادور آلینده در شیلی و … توسط آمریکا سرنگون شدند و جایشان را حكومتهای استبدادی موبوتو در كنگو و پینوشه در شیلی گرفتند كه از پشتیبانی آمریکا و متحدینش بهرهمند بودند. هماینك نیز آمریکا از حكومتهائی در خاورمیانه هواداری میكند كه فاقد هرگونه وجاهت دمكراتیك هستند، نظیر حكومتهای سلطنتی در عربستان سعودی، عمان و اردن و یا حكومتهای شیخنشینان در كویت، بحرین، قطر و یا حكومتهای «جمهوری» در مصر، الجزایر و تونس كه همگی دارای گوهری استبدادی و ضد مردمی هستند. خلاصه آن كه بسیاری از دولتهای «دوست» آمریکا، حكومتهائی هستند غیردمكراتیك و مستبد كه به حقوق شهروندان خویش هر روزه تجاوز میكنند و برای «حقوق بشر» و «آزادیهای مدنی» پشیزی ارزش قائل نیستند. و با این حال نه آمریکا كه خود را نسبت به «حقوق بشر» متعهد! میداند و «شورای امنیت» سازمان ملل متحد علیه این حكومتها دست به اقدامی نمیزنند. بر عكس، آمریکا و دیگر كشورهای سرمایهداری، هر حكومتی را كه حاضر نیست به ساز آنها برقصد به تجاوز به «حقوق بشر» متهم میسازند تا بتوانند افكار عمومی كشورهای خود را برای تجاوز به آن كشورها آماده سازند.
بهاین ترتیب در «سازمان ملل متحد» و به ویژه در «شورای امنیت» با سیاست یك بام و دو هوا روبهروئیم. آنجا كه منافع آمریکا مطرح است، از «شورای امنیت» خواسته میشود علیه دولتهای «یاغی» و متجاوز به «حقوق بشر» لوایحی را تصویب كند كه بر مبنای آن آمریکا و متحدینش بتوانند همچون افغانستان، با داشتن چنین «تأئیدنامهای» به آن كشورها لشكركشی و حكومتهای «نافرمان» را سرنگون كنند. اینك نیز جورج بوش دوم چنین خوابی را برای عراق دیده است و بهطور آشكار خواهان سرنگونی رژیم صدام حسین در عراق است، با این بهانه كه صدام دارای سلاحهای کشتار جمعی همچون بمبهای اتمی، شیمیائی و میكروبی است.
اما واقعیت چیست؟ نخست آن كه در دوران جنگ ایران و عراق، حكومت صدام متحد غرب بود و از پشتیبانی اقتصادی، نظامی و سیاسی همه جانبه این كشورها و به ویژه فرانسه برخوردار بود. در همان دوران برای آنكه توازون نظامی میان ایران و عراق برقرار شود، آلمان صنایع تولید بمبهای شیمیائی را در اختیار عراق قرار داد و عراق با بهرهگیری از آن بمبها توانست پاتك ارتش ایران برای اشغال بصره را درهم شكند. در آن جنگها هزاران سرباز ایرانی قربانی بمبهای شیمیائی عراق شدند. همچنین عراق از بمبهای شیمیائی علیه كردان حلبچه بهره گرفت، زیرا كردان حلبچه خوشحالی خود را هنگام ورود سربازان ایرانی به آن روستا نمایان ساختند. تنها در حلبچه بیش از پنجهزار كودك و زن و مرد كشته شدند. خبر تصویری این جنایت در همه جهان بازتاب یافت و از همه فرستندههای تلویزیونی پخش گردید، اما نه ریگان و نه «شورای امنیت» خود را موظف دیدند علیه عراق مصوبهای بگذرانند و یا آن كه گامی علیه نابودی آن سلاحهای شیمیائی كشتار جمعی بردارند. در آن زمان منافع آمریکا و متحدینش ایجاب میكرد كه ارتش ایران سركوب گردد تا انقلاب اسلامی نتواند به دیگر كشورهای منطقه كه دارای حكومتهای قرون وسطائی، ارتجاعی و ضددمكراتیك بودند، سرایت كند.
دو دیگر آن كه با پیروی جورج بوش دوم از دكترین جنگ، اقتصاد آمریکا با بحران مواجه شده است، زیرا بخش بزرگی از بودجه دولت در بخش صنایع نظامی خرج میشود و بههمین دلیل از حجم سرمایهگذاری در دیگر شاخههای اقتصادی بهشدت كاسته شده است. بهخاطر هواداری كوركورانه آمریکا از حكومت جنایتكار آریل شارون، بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار سرمایههای پولی وابسته به محافل عرب از آمریکا بیرون كشیده شده است. طی سال جاری روی هم نزدیك به ۷۰۰ میلیارد دلار سرمایه خارجی از آمریکا به دیگر كشورها انتقال داده شده است، زیرا ادامه سیاست كنونی دیوانسالاری بوش دوم، به سرمایهدارانی كه در صنایع نظامی سرمایهگذاری نكردهاند، سودی نمیرساند.
سه دیگر آن كه آمریکا و متحدینش برای آن كه بتوانند سلطه نظامی و اقتصادی خود را بر دیگر كشورهای جهان تحمیل كنند، میكوشند از دستیابی كشورهای در حال رشد به بمبهای اتمی، شیمیائی و میكروبی جلوگیری كنند و با همكاری چین و شوروی «شورای امنیت» در این زمینه تصویب كرد كه نیروگاههای اتمی تمامی كشورها باید از سوی یك سازمان جهانی مورد بازرسی قرار گیرد كه زیر نظارت سازمان ملل متحد قرار دارد. همچنین تصویب شد كه هیچ كشوری حق تولید و استفاده از بمبهای شیمیائی و میكروبی را ندارد و كشورهائی كه دارای چنین سلاحهائی هستند، باید آنها را نابود سازند. با این حال نه آمریکا و نه چین و شوروی و … در زمینه نابودی چنین سلاحهای مخربی گامی برنداشتهاند و همچنان این سلاحها را در اختیار دارند. همچنین كشوری چون اسرائیل، بهخاطر آن كه بتواند از هژمونی نظامی در منطقه برخوردار باشد، هم دارای تسلیحات اتمی است و هم سلاحهای كشتار جمعی شیمیائی و میكروبی تولید میكند، آن هم با همكاری و پشتیبانی آمریکا. اسرائیل تا كنون نه قطعنامههای «شورای امنیت» را در زمینه خلع سلاح اتمی، شیمیائی و میكروبی امضاء كرده و نه آن كه به بازرسان سازمان ملل اجازه بازدید از صنایع و انبارهای نظامی خود را داده است.
چهار دیگر آن كه در پایان همین سال انتخابات میاندورهای كنگره و مجلس سنای آمریکا انجام میگیرد و بهخاطر خرابی وضعیت اقتصادی، از محبوبیت رئیسجمهور بوش به شدت كاسته شده است.
با توجه به عواملی كه شمردیم، دیوانسالاری بوش با طرح دكترین جدید خویش، مبنی بر بهكاربرد خشونت نظامی علیه دولتهائی كه در پی دستیابی به تسلیحات كشتار جمعی هستند، هم میخواهد افكار عمومی آمریکا را به نفع نامزدهای انتخاباتی حزب جمهوریخواه تجهیز كند و هم آن كه به مثابه یگانه ابرقدرت جهان در پی تحقق «طرحی نو» در عرصه جهانی است، مبنی بر حفظ وضعیت كنونی، یعنی برتری نظامی همه جانبه آمریکا بر دیگر ملتها. بر اساس این دكترین منافع بلاواسطه آمریکا سرنوشت ملتها را تعیین خواهد كرد و در این زمینه حتی سازمان ملل متحد نیز باید از اراده و خواست این ابرقدرت پیروی كند.
این نوشته برای نخستین بار در شماره ۶۸ نشریه «طرحی نو»، مهر ۱۳۸۱ منتشر شد