اراده‌گرائی، آرمان‌گرائی، سیاست‌ورزی

 انتخاب‌ها ی ما چه‌گونه رقم می‌خورند؟ خردورزی و اراده‌گرایی چه نسبتی در انتخاب‌ها ی ما دارند؟ انگیزش‌ها تا چه پایه به حساب‌وکتاب‌ها ی فربودی (واقعی) روی زمین و تا چه حد به رویاها و آرمان‌ها روی هوا می‌رسد؟ میان خرد ارسطویی و اراده‌ ی اگوستینی (عشق به خداوند) چه‌قدر فاصله است؟ از اراده ی آزاد که بر همه ی سده‌ها ی میانه چیره بود تا وظیفه‌گرایی کانت و در پایان برآمدن آرتور شوپنهاور که یک نیروی ناعقلانی و ناهوشیار را در پس‌وپشت هر رفتار و گزینش انسانی می‌دید چه‌قدر پیش آمده‌ایم؟ و در این پیش‌رفت «اراده به قدرت» فردریش نیچه کجا قرار می‌گیرد؟ و چه نسبتی با نیکلای ماکیاولی و تامس هابز در پهنه ی قدرت و سیاست دارند؟ آیا سیاست مدرن ادامه ی این راه دراز است؟ و به پرهیز از اراده‌گرایی و آرمان‌گرایی (که ریختی دیگر از اراده‌گرایی است) فرمان می‌دهد؟ چرا اراده‌گرایی ما را از امکانان‌ها ی سیاست‌ورزی فربودی و واقعی دور می‌کند؟ و به ناامکان‌هایی هول‌ناک و هیچ‌ستانی سنجاق می‌کند؟ میان دورآباد یک آرمان‌گرا و نورآباد یک اراده‌گرا و زورآبادها و شورآبادها ی رنگارنگی که در جهان پراکنده‌اند، زنده‌گی ما را به لجن می‌کشند، و ما را از «ما» شدن باز‌می‌دارند، چه نسبتی هست؟ و چه‌گونه می‌توان از شر آن‌ها گریخت؟ میان اراده‌گرایی و آرمان‌گرایی و گذار از فرهنگ انتظار در ایران، چند نسل فاصله هست؟ و مگر می‌شود گرفتار فرهنگ شبان‌رمه‌گی انتظار بود و به آستانه ی جهان‌ها ی جدید رسید؟ و اگر نمی‌شود، خواست توسعه و مطالبه ی مناسبات تازه از کجا آمده‌ است؟ و چه‌قدر در خاک ایران ریشه دوانیده‌اند؟
کانال پشت عینک دیگران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.