در بهار ۱۳۸۵ کتابی در سه جلد با عنوان «سازمان مجاهدین خلق- پیدائی تا فرجام» از سوی «مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی» در ایران انتشار یافت که گویا «به کوشش جمعی از پژوهشگران» بینام نگاشته شده است. در این کتاب سه جلدی تاریخچه سازمان مجاهدین از ۱۳۴۴ تا ۱۳۸۴ مورد بررسی قرار گرفته و چند جائی نیز در رابطه با رخدادهای این سازمان از من و برخی دیگر از دوستان من نام برده شده است. در حال حاضر نسخهای از چاپ سوم این کتاب که در پائیز ۱۳۸۵ انتشار یافت، در اختیار من است. از آنجا که در رابطه با من برخی حقایق تاریخی در این کتاب جعل شدهاند، پس میتوان نتیجه گرفت که این کار در مورد بسیاری از کسان دیگری که از آنها نیز در این اثر نام برده شده، تکرار گشته، یعنی مشت نمونه خروار است. یک نمونه نادرست را میتوان در صفحه ۵۵۶ جلد سوم این کتاب خواند. در آنجا ادعا شده است که من «عضو شورای ملی مقاومت» و «شورای متحد چپ» بودهام.[1] تا آنجا که به من مربوط میشود، میکوشم واقعیتهای تاریخی را آن گونه که بودهاند، مورد بررسی قرار دهم:
۱- پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، من همزمان عضو «جبهه دمکراتیک ملی ایران» و «اتحاد چپ» بودم که اولی قرار بود جانشین «جبهه ملی» سنتی شود و دومی سازمانی بود از نیروهای پراکنده چپ که نه هوادار روسیه شوروی و نه مائوئیسم بودند. «جبهه دمکراتیک ملی ایران» را در آن زمان آقایان شکرالله پاکنژاد، دکتر هدایتالله متین دفتری و دکتر منوچهر هزارخانی[2] رهبری میکردند و این هر سه دارای روابط بسیار خوبی با سازمان مجاهدین خلق بودند و به همین دلیل با پادرمیانی آنها، رهبری «جبهه دمکراتیک ملی ایران» از نامزدی مسعود رجوی برای شرکت در نخستین انتخابات ریاست جمهوری پشتیبانی کرد. پس از آن که موضع «جبهه دمکراتیک ملی ایران» انتشار بیرونی یافت، من و برخی دیگر از عضویت آن جبهه استعفاء دادیم، زیرا بر این باور بودیم که آقای رجوی و «سازمان مجاهدین خلق» با خمینی و رژیم جمهوری اسلامی فرق چندانی ندارند، هر دو میخواهند جمهوری اسلامی را متحقق سازند، با این تفاوت که مجاهدین در آن زمان از «جمهوری دمکراتیک اسلامی» سخن میگفتند. روشن است که دولت دینی نمیتواند دمکراسی را در هیچ جامعهای متحقق سازد، زیرا همین که دینی به دین رسمی یک کشور بدل شود، پیروان دیگر ادیان و همچنین لائیستها از بسیاری از حقوق مدنی خویش محروم خواهند شد. در عوض، در دولت سکولار همه ادیان از حقوقی برابر برخوردارند و چون هیچ یک از ادیان را بر دیگر ادیان برتری حقوقی نیست، در نتیجه دولت میتواند بنا بر قوانینی حکومت کند که آفریده و مصوبه پارلمانهای دمکراتیکاند.
۲- دو دیگر که من هیچگاه عضو «شورای ملی مقاومت» نبودم، در آبانماه ۱۳۶۰ در شماره ۴ نشریه «جنبش دانشجوئی» که «ارگان سازمان محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از کشور» بود، «نقدی بر برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت جمهوری دمکراتیک اسلامی ایران» را با امضاء «م. فرایند» منتشر ساختم و در آن کاستیهای آن برنامه و همچنین زیاده طلبیهای سازمان مجاهدین خلق از نیروهای دیگر را مورد بررسی قرار دادم.
۳- سه دیگر آن که در شماره ۵ نشریه «جنبش دانشجوئی» که در دیماه ۱۳۶۰ انتشار یافت، نوشتار «پرولتاریای آدمخوار و بورژوازی فرهنگمدار» را با امضاء مستعار «منوچهر کیارش» انتشار دادم و در بخشی از آن برنامه و برداشتهای سازمان «وحدت چپ» را نقد کردم که به مثابه نیروئی «چپ» عضو «شورای ملی مقاومت» گشته بود و برای تحقق «جمهوری دمکراتیک اسلامی» که با تمامی معیارهای جنبش «چپ» ایران در تضاد قرار داشت، مبارزه میکرد. سازمان «وحدت چپ» پس از جدائی این گروه از «شورای ملی مقاومت» به «شورای متحد چپ برای دموکراسی و استقلال» تبدیل شد.
۴- چهار دیگر آن که در شمارههای ۱۸، ۱۹ و ۲۰ نشریه «جنبش دانشجوئی» که در دیماه و اسفند ۱۳۶۲ و اردیبهشت ۱۳۶۳ انتشار یافتند، با امضاء مستعار «م. فرایند» سلسله نوشتارهائی با عنوان «راستگرایان چپنما» را در نقد نظرات «شورای متحد چپ برای دموکراسی و استقلال» انتشار دادم. همین واقعیت نشان میدهد که عضو آن سازمان نیز نمیتوانستم باشم.
۵- پنج دیگر آن که در بهار ۱۳۷۳ آقای حسین مهری، مجری برنامه «رادیو صدای ایران» که در لوس آنجلس ایالات متحده راهاندازی شده بود، چند مصاحبه رادیوئی مشترک با اقایان مهدی خانبابا تهرانی، محمود راسخ افشار و من درباره وضعیت اپوزیسیون رژیم اسلامی برگزار کرد. از آنجا که مجاهدین خلق در آن زمان مهمترین و پر قدرتترین بخش اپوزیسیون رژیم ولایت فقیه را تشکیل میدادند، هر یک از ما ارزیابی خود را درباره این نیرو نیز مطرح ساختیم و رفتن مجاهدین به عراق و همکاری مجاهدین با صدام حسین، دیکتاتور عراق را محکوم کردیم. پس از هر مصاحبهای نشریه «نیمروز» نوشتار نوارهای مصاحبه را انتشار داد و دیری نپائید که سازمان مجاهدین در شماره ۳۴۹ نشریه «مجاهد» به ما تاخت و ما را «عمله ولایت فقیه در بازتابهای ساواک آخوندی» نامید. در رابطه با این رده از نوشتههای نشریه «مجاهد» ما سه تن در آن زمان چند بیانیه انتشار دادیم که در «نیمروز» و برخی دیگر از نشریات ایرانی که در آن زمان در انیران انتشار مییافتند، چاپ شدند.
۶- شش دیگر آن که گویا نشریه «نگاه» که در صفحه ۵۸۷ جلد سوم کتاب به مثابه نشریه «جداشدگان و منتقدان سازمان مجاهدین خلق ایران» معرفی شده است، این نوشتارها را دوباره و بدون اجازه ما باید چاپ کرده باشد و در همین رابطه مدعی گشته است که من عضو «شورای ملی مقاومت» بودهام. البته چون من از وجود یکچنین نشریهای آگاهی نداشتم و نمیدانم چه کسی و در کدام کشور آن را انتشار میداده است، نتوانستم در همان زمان از خود واکنشی نشان دهم و این دروغ را افشاء کنم. اما از آنجا که نشریه «نگاه» در باره من دروغ گفته است و پژوهشگران بینامی که سه جلد کتاب «سازمان مجاهدین- پیدائی تا فرجام» را انتشار دادهاند، از این نشریه نقل قول کردهاند، ضروری دانستم برای آگاهی افکار عمومی و ثبت در تاریخ این نوشته را تهیه و انتشار دهم.
هامبورگ، ۱۱ مه ۲۰۱۱
پانوشت ها:
[1] در متن کتاب به نقل از شماره ۵، سال دوم «نشریه نگاه»، اکتبر ۱۹۹۶ چنین نوشته شده است: «در اینجا نمونهای از فرهنگ هتاکی و برچسبزنی سازمان، که پس از یک مصاحبه رادیوئی توسط جمعی از عناصر اسبق “شورای ملی مقاومت” (شورای متحد چپ” و عناصر اصلی آن مهدی خانبابا تهرانی، محمود راسخ افشار و منوچهر صالحی) درباره آنها مطرح شده است نقل میشود:»
[2] آقای منوچهر هزارخانی هنوز نیز عضو «شورای ملی مقاومت» است که از آن جز سازمان مجاهدین خلق، یکی دو تن دیگر هنوز عضوند که خود را رهبر سازمانهائی با نامهای دهان پر کن میدانند. آقای هدایتالله متین دفتری که بهعنوان رهبر «جبهه دمکراتیک ملی ایران» عضو «شورای ملی مقاومت» بود، در سال ۱۳۷۷ یعنی در دوران ریاستجمهوری حجتالاسلام محمد خاتمی و تحت تأثیر جنبش اصلاحات آن دوران به همراه همسرش از این تشکیلات استعفاء داد.