بیماریِ اجتماعی یا سقوط تمدنی؟ نسخهٔ نجات چیست؟

پس از گفت‌وگوی گذشته با آقای منوچهر صالحی دربارهٔ «آنومی اجتماعی» و نشانه‌های گسترش اختلالات ساختاری در جامعهٔ ایران، موجی از واکنش‌ها، سؤالات و دغدغه‌ها در میان مخاطبان ایجاد شد. بسیاری پرسیدند آیا این «جامعهٔ بیمار» که صالحی توصیف می‌کند، وضعیتِ کل ایران است، یا شدت و ضعف دارد؟ آیا همه گروه‌ها درگیر این اختلال‌اند یا اقشار خاص؟ و اگر جامعه دچار وضعیت آنومیک است ــ آن‌گونه که امیل دورکیم در خودکشی شرح می‌دهد ــ نشانه‌هایش را در کجا باید جست‌وجو کرد؟ اعتیاد؟ افسردگی؟ خشونت؟ بی‌اعتمادی؟ فروپاشی خانواده؟ یا مهاجرتِ گسترده؟ دورکیم می‌گفت: «جامعه هنگامی بیمار می‌شود که قواعد مشترک حیات جمعی از کار می‌افتند.» رابرت مرتون این بیماری را «شکاف میان اهداف فرهنگی و امکانات نهادی» نامید؛ پی‌یر بوردیو آن را «فرسایش سرمایهٔ اجتماعی»، و زیگمونت باومن از «مایعات اجتماعی» سخن گفت که همه‌چیز در آن لغزان و بی‌ثبات است. تمام این چارچوب‌ها امروز برای فهم ایران کارآمدند؛ جامعه‌ای که طی چهار دهه با انباشت بحران‌های اقتصادی، ارزشی، نهادی، زیست‌محیطی و حکمرانی روبه‌روست و اکنون پرسش اصلی این است: چگونه می‌توان از این بیماری اجتماعی عبور کرد؟ در این مصاحبه، علاوه بر ادامهٔ بحث نظری با آقای صالحی، پنج سؤال کلیدی یکی از مخاطبان را نیز بررسی می‌کنیم؛ پرسش‌هایی که به قلب مسئله می‌زنند: گسترهٔ بیماری، طبقاتی‌بودن آسیب‌ها، ارتباط اعتیاد و جرم با اختلال اجتماعی، و در نهایت مهم‌ترین موضوع: پادزهر و راه نجات، به‌ویژه برای نسل نوجوان ایران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.