این بار هم کوه موش خواهد زائید
پیش از آن که «شورای مدیریت گذار» را مورد اندک بررسی قرار دهم، باید یادآور شوم که رژیم جمهوری اسلامی ایران بنا بر قانون اساسی خویش رژیمی استبدادی و خامنهای بهمثابه ولی فقیه از ولایت مطلقه برخوردار است و بنابراین کسی چون من که شش دهه برای تحقق حکومت مردم بر مردم، یعنی حکومت دمکراتیک و ایرانی مستقل مبارزه کرده است، نمیتواند هوادار رژیمی باشد که در ۴۰ سال گذشته در رابطه با تحقق امپراتوری شیعه در خاورمیانه روند رشد جامعه ایران را ناموزون و دستخوش خشونت و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی گسترده کرده است. اما مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی نمیتواند سبب پشتیبانی از کارکردها و برنامههای آن دسته از گروههای سیاسی شود که به خاطر دستیابی به قدرت سیاسی حاضر به پذیرش بی کم و کاست منافع منطقهای دولتهای مخالف جمهوری اسلامی هستند.
خانمها و آقایانی که طی سالهای گذشته در کنفرانسهای استکهلم، پراگ، بروکسل و ... شرکت داشتند، این بار در روزهای ۲۸ و ۲۹ سپتامبر در لندن گرد هم آمدند و موجودیت «شورای مدیریت گذار» را اعلان کردند و به ما ایرانیان آموختند که با تشکیل این «شورا» کار رژیم جمهوری اسلامی یکسره خواهد گشت و به زودی مردم به تنگ آمده ایران به خاطر «اعتمادی» که به این خانمها و آقایان دارند، بر خواهند خاست و با پذیرش «مدیریت شورای گذار» خواهند توانست خود را از بختک جمهوری استبدادی و ضد دمکراتیک ولایت فقیه رها سازند.
این نشست در زمانی برگذار شد که رژیم جمهوری اسلامی توانسته است بالاترین اقتدار نظامی خود در منطقه را نمایان سازد، یعنی از یکسو از قدرت نظامی دفاعی بازدارنده برخوردار گشته و از سوی دیگر توانسته است به یاری نیروهای متحد خود ضربات سختی به دشمنان منطقهای خویش وارد سازد که بمباران پالایشگاههای نفت و گاز شرکت آرامکو در عربستان و کاهش نیمی از تولید و فروش روزانه نفت عربستان سعودی نمونه برجسته آن است. این نشست همچنین در زمانی برگذار شده است که همزمان در ایالات متحده آمریکا ترامپ گرفتار بحران استیضاح است، در اسرائیل نتانیاهو قادر به تشکیل کابینه نیست و یک پایش در زندان است و در عربستان سعودی بخشی از شاهزادگان بهخاطر هزینههای سنگینی که سیاستهای تهاجمی و شکستخورده ولیعهد بن سلمان بر گُرده سلطنت و مردم نهاده است، در پی خلع او از قدرتند.
درباره بیدستاوردی نشست «شورای مدیریت گذار» در لندن بسیار نوشته و سخن گفته شده است و تقریبأ بیشتر منتقدین این پروژه به این نتیجه رسیدهاند که عدهای در پی هوا کردن فیل تازهای هستند تا بتوانند با این بهانه در رسانههای فارسیزبان که هزینه بیشترشان توسط دولتهای مخالف جمهوری اسلامی تأمین میشوند، به مثابه رهبران سیاسی ظاهر شوند. اما کیست که نداند این بار هم کوه موش خواهد زائید و این پروژه نیز همچون پروژههای پیشین این خانمها و آقایان پس از چندی به فراموشی سپرده خواهد شد، زیرا تنها کارکرد این خانمها و آقایان وعده تماس با دولتهای همسایه و مخالف جمهوری اسلامی ایران است، کاری که تازه نیست و برخی از کسانی که این «شورا» را بنیان نهادهاند، سالها است با نهادهای سیاسی دولتهای مخالف و دشمن جمهوری اسلامی در رابطه هستند و بسیاری از عناصر اهداف و برنامه سیاسی خود را از آنان وام گرفتهاند. یک نمونه آن یکی از اهدافی است که در سایت رسمی «شورای مدیریت گذار» که دو زبانه است، با عنوان «گشایش جاده استقرار دمکراسی در ایران»[1] منتشر شده است مبنی بر این که این شورا «با ۱۲ شرط تحمیلی دولت کنونی آمریکا و اجرای این شروط به منظور پایان مجازات و تحمیل فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه ایران» موافقت خواهد کرد. بررسی آن شروط ۱۲ گانه که برای نخستین بار از سوی وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا آقای پُمپئو انتشار یافت، آشکار میسازد که حکومت کنونی آمریکا از ایران میخواهد بدون چون و چرا گوش بهفرمان باشد و منافع منطقهای ایالات متحده را برتر از منافع مردم ایران قرار دهد. بهعبارت دیگر، هر حکومتی که در ایران آن اصول ۱۲ گانه را بپذیرد، استقلال ایران را زیر پا نهاده و نوکر گوش بهفرمان امپریالیسم آمریکا گشته است. به این ترتیب یگانه دستاورد «شورای مدیریت گذار» آن است که میخواهد ما را دوباره به دوران پهلوی باز گرداند و در ایران رژیمی گوش بهفرمان و نوکر آمریکا را بهوجود آورد، شبیه آنچه که اکنون در عربستان سعودی و دیگر شیخنشینان خلیج فارس بر سر کارند. جالب است آقای کوروش زعیم که خود را «رهبر!» جبهه ملی ایران میداند و با انشعاب از آن سازمان «سامانه ششم» را بهوجود آورده و با آقایان نوری علأ و حسن شریعتمداری دارای روابط سیاسی نزدیکی است، در رابطه با این بخش از سندی که در سایت رسمی «شورای مدیریت گذار» انتشار یافته، سکوت کرده است. آیا دار و دسته ایشان نیز خواهان پذیرفتن بی چون و چرای «شروط ۱۲ گانه» حکومت فعلی آمریکاست؟ و اگر چنین است، ایشان را با جبهه ملی و دستاوردهای نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق چه کار؟
دو دیگر آن که در آن سند نوشته شده است «بر پایه درخواست ملت ایران، شورای دوران گذار فعال خواهد شد.» اما میدانیم که اکثریت چشمگیر جمعیت ۸۰ میلیونی ایران این آقایان و خانمها را نمیشناسد و بر اساس هیچ سند و مدرکی از بنیانگذاران این شورا برای «فعال شدن» درخواستی نکرده است و در بهترین حالت چند تنی از ایرانیان درون کشور که نامشان نیز فاش نمیشود، به این «شورا» پیوستهاند که در میان ایرانیان از پایگاه سیاسی و اجتماعی ویژه و تأثیرگذاری برخوردار نیستند.
سه دیگر آن که در این سند آشکار شده است که این «شورا» توانسته است ۲۴ کارگروه را تشکیل دهد تا هنگامی که مردم در ایران توانستند رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، «عهدهدار نظارت بر امور روزانه وزارتخانهها و سازمانهای دولتی» شوند. به این ترتیب این «شورا» در روند فروپاشی رژیم نقشی ندارد و کارش را زمانی آغاز خواهد کرد که رژیم سرنگون گشته و به حکومتی نو نیاز است. پس آشکار میشود که خانمها و آقایان عضو این «شورا» بر این پندارند مردمی که در ایران با خیزش خود رژیم کنونی را سرنگون خواهند کرد، خود از توانائی مدیریت نهادهای حکومتی برخوردار نبوده و رهبری حکومت را در بست در اختیار این «شورا» و این خانمها و آقایان که هر کدام ساز جداگانه خود را میزنند، قرار خواهند داد، آن هم آدمهائی که بخشی در پی تجزیه تمامیت ارضی ایرانند، برخی میخواهند پادشاهی پهلوی را به ایران بازگردانند و برخی نیز که در گذشته خود را پارهای از جنبش چپ جهانی میدانستند، اینک میخواهند رویای عدالت اجتماعی خود را با پذیرش هژمونی امپریالیسم آمریکا در منطقه و تحقق دولتی وابسته به امپریالیسم در ایران پیاده کنند. به این ترتیب میبینیم که ترکیب سیاسی این «شورا» ناهمگون و در مواردی ضد ملی، ضد استقلال ایران و وابسته به دولتهای بیگانه است.
چهار دیگر آن که در بخش «ب- نظام و ساختار سیاسی آینده کشور» از سند دو که با عنوان «رویکردها و بنیانهای ارزشی مشترک شورای مدیریت گذار» انتشار یافته، آمده است «رفع هرگونه تبعیض و به رسمیت شناختن حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گروههای اتنیکی ایران. به رسمیت شناختن حق آموزش به زبان مادری در کنار زبان فارسی.»[2] به این ترتیب چون نویسندگان این سند میخواهند «حقوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گروههای اتنیکی!! ایران» را به رسمیت بشناسند، در نتیجه میخواهند گروههای اتنیکی به زبان مادری خود آموزش ببینند و در کنار آن، زبان فارسی را همچون زبان انگلیسی بهمثابه زبانی بیگانه فراگیرند. بهعبارت دیگر، «شورای مدیریت گذار» میخواهد در ایران که در آن ۷۵ زبان قومی وجود دارد و تقریبأ یک سوم آن از بین رفته است، سیستم آموزش و پرورشی را با بیش از ۵۰ زبان قومی بهوجود آورد که نه میداند هزینه چنین پروژه کلان را چگونه میتوان تأمین کرد ونه تا کنون چنین پروژهای در کشورهای دیگری که در آنها مردم با بیش از ۲۰۰ زبان بومی سخن میگویند، تحقق یافته است. از دبیر کلی!!! که بارها دشمنی خود را با زبان و فرهنگ ایرانی آشکار ساخته و به خاطر دستیابی به قدرت سیاسی میخواهد بخشی از سرزمین تاریخی ایران را به ایالت عربستان بدل سازد، انتظار دیگری نمیتوان داشت.
چکیده آن که در دورانی که جنبش طبقاتی همچون آتش زیر خاکستر پنهان است، هر ساده اندیش سیاسی که به بیماری خودشیفتگی دچار است، میتواند خود را نماینده این و یا آن طبقه و یا حتی ملت ایران جا زند و به نام این و یا آن طبقه، این یا آن قوم و اقلیم و حتی به نام ملت ایران بکوشد از امکانات مالی و سیاسی دشمنان جمهوری اسلامی برخوردار گردد. اما هنگامی که جنبش طبقاتی همچون آتشفشان مناسبات سیاسی و اجتماعی موجود را متلاشی کند، دیری نخواهد پائید که رهبران همه گروهای کوچک و فرقههای سیاسی همچون برف آب و محو خواهند شد و از بطن جنبش واقعی طبقاتی رهبرانی برخواهند خاست که از پشتیبانی واقعی و آشکار تودههائی برخوردارند که خواهان دگرگونی مناسبات ناعادلانه موجودند. اما «شورای مدیریت گذار» در پی زد و بندهای سیاسی است و میخواهد در محافل بینالمللی رقیب سلطنتطلبان پیرو رضا پهلوی، «شورای ملی مقاومت» و «مجاهدین خلق» شود تا بتواند همچون آن فرقههای سیاسی وابسته به بیگانگان برای خود اعتباری کسب کند، زیرا نهادی که از هم اکنون شروط ۱۲ گانه ایالات متحده آمریکا را بی کم و کاست پذیرفته است، در پی دستیابی به قدرت سیاسی در ایران با برخورداری از کمک و امکانات همین ابرقدرت امپریالیستی است.
اکتبر ۲۰۱۹
پانوشتها: