منوچهر صالحى  

آنرا كه حساب پاك است، از ... ؟

چندى است كه نشریه مجاهد، ارگان «سازمان مجاهدین خلق ایران» كه رهبر بلامنازع آن مسعود رجوى است، براى آن كه خاطرات آیت‌الله  منتظرى را «بى‌رنگ» سازد، دست به انتشار «خاطرات» كسى زده است به نام جمشید تفریشى، یعنى فردى كه از طریق نشریه «مجاهد» به اطلاع افكار عمومى می‌رساند كه در آغازعضو «سازمان مجاهدین» بوده است، اما به دلائلى از این تشكیلات جدا می‌شود و خود را به مأمورین سازمان‌هاى امنیتى رژیم خمینى می‌فروشد و از این بابت چندین ده هزار دلار از عوامل «سعید امامى» پول دریافت می‌كند، تا بتواند با كمك «كارگزاران» رژیم در اروپا و امریكا از رجوى و «سازمان مجاهدین«» چهره‌اى مخوف و ضددمكراتیك ارائه دهد. دیگر آن كه رژیم اسلامى به او مأموریت می‌دهد تا با كمك برخى از عوامل رژیم به سازماندهى «اعضاى بریده از سازمان مجاهدین» بپردازد و تشكیلاتى را به‌وجود آورد كه سر نخ آن در دست رژیم باشد، آن هم با این هدف كه بتوان با انتشار ادعاهاى «كذب»، «سازمان مجاهدین» را در برابر افكار عمومى ایران و جهان و هم‌چنین در برابر محافل و نهادهاى بین‌المللى بى‌اعتبار ساخت. 

پس‏ از این تلاش‏ها، اما گویا تفریشى دچار «عذاب وجدان» شده و به «اشتباه» خود پى برده و در‌یافته است كه براى تحقق «آزادى و استقلال» ایران راه دیگرى وجود ندارد مگر بازگشت مجدد به آغوش‏ «مجاهدین» و پذیرش‏ رهبرى داهیانه «برادر مسعود» كه ۲۰ سال است رژیم جمهورى اسلامى را در آستانه «سقوط حتمى» قرار داده است. در ابتدأ قرار بود «میلیشیا» با جنگ مسلحانه در شهرها رژیم را سرنگون كند، اما بعد ادعا شد كه «انقلاب نوین ایران» طى شش‏ ماه پس‏ از «مهاجرت» برادر مسعود و رئیس‏جمهور بنى‌صدر به پاریس‏ تحقق خواهد یافت. بعد از آن اعلان شد كه رژیم خمینى با ادامه جنگ زنده است و به‌همین دلیل نمی‌تواند به جنگ پایان دهد. اما خمینى «جام زهر» آتش‏ بس‏ را نوشید و آب از آب تكان نخورد. بعد هم مرگ خمینى نقطه پایان جمهورى اسلامى اعلان شد و او درگذشت و حجت‌الاسلام خامنه‌اى به مقام «رهبرى» ارتقأ یافت و باز اتفاقى نیافتاد. پس‏ از آن نیز بانو مریم رجوى به مثابه «رئیس‏جمهور» مقاومت برگزیده شد تا زمینه را براى انزواى بین‌المللى رژیم اسلامى فراهم سازد، امرى كه باید موجب سقوط رژیم در عرصه ملى می‌گشت. اما چون پیش‏بینى‌هاى «داهیانه» برادر مسعود تحقق نیافتند، پس‏ اینك به مصداق ضرب‌المثل «روز از نو، روزى از نو»، مجاهدین براى سرنگونى رژیم دیگربار به مبارزه مسلحانه شهرى روى آورده‌اند، آن‌هم با این تفاوت كه در ۲۰ سال پیش‏ «سازمان مجاهدین» از نیروى چند صد هزار «میلیشیا»ى دانش‏آموز و دانشجو، یعنى نیروى جوانى بهره‌مند بود كه با توجه به جوّ انقلابى آن زمان حاضر بود بجنگد و در راه «اسلام راستین» مجاهدین شهید شود و اینك دو تا سه هزار «چریك پیر» كه نیم بیشترشان بانوان روسرى قرمز به‌سر هستند و در عراق لنگر انداخته و كنگر می‌خورند، باید با پرتاب خمپاره و «موشك» به مكان‌هاى تردد «سپاهیان انقلاب» كار رژیم را یك‌سره كنند.     

خلاصه آن كه جمشید تفریشى كه مدعى است خود را به عوامل رژیم اسلامى فروخته بود، اینك بنا به تشخیص‏ و خواست خویش‏، براى پیش‌برد مبارزه «رهائی‌بخش» مجاهدین تصمیم می‌گیرد با نوشتن »«خاطرات» خود در نشریه «مجاهد» همه آن كسانى را افشأ كند كه «عامل رژیم» هستند و كارشان چوب لاى چرخ «شوراى ملى مقاومت» گذاشتن است.

از آنجا كه در این «خاطرات» از من نیز در كنار بسیار كسانى كه طى سال‌هاى گذشته از منظرهاى گوناگون به نقد كاركردهاى «سازمان مجاهدین» پرداخته‌اند، به مثابه یكى از عوامل رژیم جمهورى اسلامى نام برده شده ‌است، لازم می‌دانم براى روشن شدن افكار عمومى چند نكته را توضیح دهم:

۱- این اولین بار نیست كه نشریات وابسته به «سازمان مجاهدین» مرا به مثابه یكى از عوامل رژیم جمهورى اسلامى معرفى می‌كنند. از سال ۱۹۹۴ كه سعید شاهسوندى در یكى از برنامه‌هاى هفتگى مشترك دو «كانون سیاسى‌ــ فرهنگى ایرانیان آزادیخواه و دمكرات هامبورگ» و «كانون دمكراتیك پناهندگان سیاسى و دانشجویان ایرانى‌ــ‌هامبورگ» درباره زندگانى خود و اتهاماتى كه از سوى «سازمان مجاهدین خلق» علیه او مطرح شده بود، سخنرانى كرد، نشریات وابسته به این سازمان مرا «همپالگى شاگرد جلاد اوین»، «جانور سیاسى»، «مزدور پلید»، «حق‌العمل كار حرفه‌اى»، «سرسپرده وزارت اطلاعات» و ... معرفى كرده‌اند، آن‌هم به‌این دلیل كه آن جلسه و نیز دو جلسه دیگر كه در آن آقایان على رضوانى و جمشید تفریشى سخنرانى كردند، یعنى كسانى كه از «سازمان مجاهدین» جدا شده و مدعى بودند نسبت به كاركردهاى آن انتقاد دارند، را من اداره كردم. پس‏ ادعاى آقاى تفریشى مبنى بر وابستگى من به رژیم جمهورى اسلامى حرف تازه‌اى نیست و بلكه تكرار همان خزعبلاتى است كه «سازمان مجاهدین» طى شش‏ سال گذشته مطرح كرده است.

۲- دیگر آن كه آن‌چه به‌عنوان «خاطرات» آقاى تفریشى درباره من  به‌صورت پاورقى در نشریه ۵۳۰ «مجاهد» انعكاس‏ یافته است را می‌توان در صفحه ۵ شماره ۸۶ نشریه «ایران‌زمین» در مقاله‌اى با عنوان «برخى از توطئه‌هاى وزارت اطلاعات كه تا كنون توسط باند جمشید تفریشى به اجرا درآمده است» خواند كه اینك همان مطالب در «خاطرات» تفریشى تكرار شده است. خلاصه آن كه نكات اصلى «خاطرات» آقاى تفریشى سر سوزنى با مطالبى كه در آن فحش‌نامه آمده است، تفاوتى ندارد. مطالعه آن «مقاله» و این «خاطرات» براى هر كسى كه كمى شعور سیاسى داشته باشد، روشن می‌سازد كه رجوى به تفریشى مأموریت داده است آن‌چه را كه مجاهدین در سال ۱۹۹۶ به «باند تفریشى» نسبت داده‌ند، اینك به‌عنوان «خاطرات» خود تكرار كند.

۳- بنا بر این «خاطرات» كه در نشریه «مجاهد» به‌صورت پاورقى چاپ می‌شود، دیدیم كه آقاى تفریشى «اقرار» كرده كه در برابر «خدمات» خود به رژیم جمهورى اسلامى چندین ده‌هزار دلار از «وزارت اطلاعات» پول دریافت كرده است. آیا چنین فردى كه فاقد هرگونه اخلاق و شرافت سیاسى و اجتماعى است و به‌خاطر پول حاضر است به هر كار زشت و كثیفى دست زند، در برابر این «خاطرات» از رجوى و «سازمان مجاهدین» رشوه‌اى دریافت نكرده است؟ «خدا» نیاورد آن روز را كه ادامه «خاطرات» تفریشى در نشریات وابسته به «وزارت اطلاعات» رژیم چاپ شوند و او از این «راز» پرده بردارد. روشن است كه در یك چنین وضعیتى رجوى و «مجاهدین» بر اساس‏ الگوى همیشگى خویش‏ ادعاى تفریشى را مردود اعلان خواهند داشت و او را «عامل نفوذى رژیم» خواهند نامید كه با طرح چنین دروغ‌هائى وظیفه دارد به اعتبار ملى و جهانى «جنبش‏ مقاومت» خدشه وارد سازد.

اما درباره جزئیاتى كه آقاى تفریشى در «خاطرات» خود مطرح ساخته است، طرح چند نكته ضرورى است:

۱- دو «كانون سیاسى‌ــ فرهنگى ایرانیان آزادیخواه و دمكرات هامبورگ» و «كانون دمكراتیك پناهندگان سیاسى و دانشجویان ایرانى‌ــ‌هامبورگ» تشكیلاتى هستند دمكراتیك و متعهد به آزادى اندیشه، گفتار و كردار. به‌همین دلیل این دو كانون سال‌ها با همكارى یك‌دیگر در هامبورگ علیه رژیم اسلامى، علیه بازماندگان رژیم ستم‌شاهى و علیه همه جریان‌هائى كه داراى سرشت ضد دمكراتیك بودند و هستند، مبارزه كرده‌اند. بر اساس‏ همین بینش‏، از زمانى كه مجاهدین به عراق رفتند و در دوران جنگ ایران و عراق، در كنار ارتش‏ متجاوز عراق علیه مردم ایران جنگیدند، این دو كانون عمل مجاهدین را اقدامى علیه مصالح و منافع ملى مردم ایران ارزیابى كردند و در كنار مبارزه با كاركردهاى رژیم اسلامى، علیه این سازمان نیز به مبارزه برخاستند، زیرا مجاهدین با رفتن به عراق و جذب شدن در سیاست خارجى و جنگى آن كشور، منافع گروهى خود را فراسوى منافع ملى مردم ایران قرار دادند. بنابراین مخالفت این دو كانون با كاركردهاى «سازمان مجاهدین» داراى پیشینه زمانى كهن‌ترى است.

۲- اما چرا یك جریان سیاسى می‌تواند منافع گروهى خود را فراسوى منافع ملى قرار دهد؟ من در كتاب «پدیده‌شناسى بنیادگرائى دینى» آشكار ساختم افراد و جریان‌هائى كه داراى خصیصه بنیادگرایانه‌اند، جهان را به دو بخش‏ خوب و بد تقسیم میكنند و خود را «خوب» و همه كسانى را كه بیرون از حوزه بینشى آنها قرار دارند، «بد» می‌دانند و در نتیجه میان منافع خود و منافع ملى تفاوتى نمى‌بینند و بلكه آن‌چه را براى خود «خوب» تشخیص‏ می‌دهند، براى جامعه نیز مطلوب می‌دانند. «مجاهدین» نیز از این شیوه تفكر متأثرند. هم‌كارى آنها با صدام حسین، این دیكتاتور وحشى و بى‌ترحم نیز تنها از این زاویه قابل توضیح است. آنها بر اساس‏ باورهاى دینى‌ــ ‌سیاسى خویش‏ مى‌پندارند كه اراده خدا روند تاریخ را تعیین می‌كند و بر این اساس‏، تاریخ كسب قدرت سیاسى در ایران را بر عهده آنها نهاده است و در نتیجه هر كسى و هر گروهى كه با این تشخیص‏ آنها موافق نباشد، به‌طور «طبیعى» به حوزه دشمن تعلق دارد و «مزدورى پلید» می‌شود. رجوى از زمانى كه در زندان اوین به‌سر می‌برد به جهان از چنین زاویه‌اى می‌نگریست. یكى از آشنایانم كه در دوران حكومت محمدرضا شاه به‌خاطر افكار و عقاید ملى‌ــ‌ مذهبى خویش‏ در اوین زندانى بود. برایم تعریف كرده است كه در آن دوران در بندى زندانى بود كه مسعود رجوى و موسى خیابانى نیز در آن به‌سر می‌بردند. آنها براى جذب او به «سازمان مجاهدین» بارها با او گفتگو كردند و هنگامى كه دریافتند حاضر به پذیرش‏ افكار، كردار و ایدئولوژى «سازمان مجاهدین» نیست، او را «ضد مجاهد» نامیدند. «ضد مجاهد» بودن در مكتب كسانى كه به‌این جریان تعلق دارند، یعنى «ضد حقیقت» بودن، یعنى «بد» بودن. به‌همین دلیل است كه رجوى هر كس‏ را كه به رفتار، كردار و گفتار او نقدى دارد، عامل رژیم می‌داند و در این زمینه بین بنى‌صدر و من و دیگر مخالفین خویش‏ توفیرى نمی‌نهد. و اینگ‌ونه اندیشیدن است كه سبب می‌شود براى تخطئه دیگران به گفته‌هاى كسى تكیه كند كه به ادعاى خود پریروز «مجاهد» بود و دیروز با «وزارت اطلاعات» رژیم آخوندى همكارى داشت و امروز دوباره «مجاهد» شده است، آن‌هم گفته‌هائى كه رونویس‏ خزعبلاتى هستند كه چند سال پیش‏ در نشریه «ایران‌زمین» چاپ شده است.

۳- همان‌طور كه در پیش‏ نیز یادآور شدم، پس‏ از آن‌كه خمینى «جام زهر» را نوشید، رجوى بنا بر ارزیابى خود از اوضاع سیاسى آن دوران ایران، پنداشت ناقوس‏ مرگ رژیم به صدا درآمده است و هوس‏ «فتح» تهران را كرد و «حماسه فروغ جاویدان» را آفرید كه طى آن چندین هزار از اعضأ و هواداران این سازمان كشته، زخمى و دستگیر شدند. پس‏ از این روند به شتاب ریزش‏ در «سازمان مجاهدین» افزوده شد و رجوى براى آن كه از ریزش‏ «سازمان» جلوگیرى كند، به‌هر كسى كه از «سازمان» جدا می‌شد و یا كاركردهاى آنرا به نقد می‌گرفت، اتهام وابستگى به رژیم را می‌زد، كاركردى كه هنوز نیز ادامه دارد.

از سوى دیگر در آن زمان «سازمان مجاهدین» هیبتى بود بسته و در كنار اطلاعاتى كه از سوى «منابع رسمى» در اختیار همگان قرار می‌گرفت، افكار عمومى با جوّى از شایعه در مورد تحولات درون این تشكیلات روبرو بود. بنابراین، هنگامى كه برخى از «جداشدگان» از این طیف به دو كانون مراجعه كردند و تمایل خود را براى تشكیل جلسه‌اى ابراز داشتند كه طى آن بتوانند تجربیات خود را در اختیار افكار عمومى قرار دهند، اكثریت مسئولین این دو كانون از این امر استقبال كردند، امرى كه منجر به تشكیل سه جلسه سخنرانى براى آقایان سعید شاهسوندى، على رضوانى و جمشید تفریشى گشت. با این حال براى آن كه «جداشدگان» از این جلسات سخنرانى «سؤاستفاده» نكنند، در سطح شهر هامبورگ با «مجاهدین» تماس‏ گرفته و خواسته شد در صورت تمایل در جلسه شركت كرده و نظرات خود را در مورد ادعاهاى «جداشدگان» مطرح سازند تا كسى تنها به قاضى نرفته باشد. متأسفانه این خواسته بى پاسخ ماند، اما من به‌عنوان «اداره كننده» آن جلسات، هر بار در آغاز كار اعلامیه مشترك دو كانون را كه در سطح شهر پخش‏ شده بود، قرائت می‌كردم كه طى آن اعلان شده بود، هرگاه «مجاهدین» بخواهندُ این دو كانون خود را موظف مى‌بینند جلساتى براى نمایندگان آن «سازمان» تشكیل دهند تا آنها نیز از فرصت دمكراتیك مشابه‌اى در زمینه برخورد با نظرات «جداشدگان«» برخوردار باشند.

۴- یكى از خصوصییات سازمان‌هاى دمكراتیك آن است كه درب اینگونه سازمان‌ها به روى همه باز است و هر كسى می‌تواند در جلسات آن شركت كند. به‌همین دلیل نیز «خطر» عوامل نفوذى چه از سوى رژیم‌هاى دیكتاتورى و چه از سوى سازمان‌هاى اپوزیسیون ضددمكراتیك كه می‌خواهند نهادهاى دمكراتیك را به ابزار حفظ و یا كسب قدرت خود بدل سازند، زیاد است. در زمان شاه عوامل نفوذى ساواك با حضور در مجامع كنفدراسیون می‌كوشیدند عناصر مبارز را شناسائى كنند و برخى از آنها نیز با گرفتن مواضع شدید ضدسلطنتى توانستند جذب سازمان‌هاى سیاسى اپوزیسیون گردند و «اسرار» مخفى آن سازمان‌ها را در اختیار ساواك قرار دهند. در همان دوران نیز برخى از سازمان‌هاى سیاسى می‌كوشیدند در تشكیلات سازمان‌هاى رقیب نفوذ كنند تا از «اسرار درونى» آنها با خبر شوند. به‌طور مثال در آن دوران «سازمان انقلابى حزب توده» چند عامل نفوذى در تشكیلات «جبهه ملى ایران در اروپا» داشت كه برخى از آنها شناسائى و از تشكیلات اخراج شدند. هم‌چنین «حزب توده ایران» نیز از همین شیوه در مورد دیگر سازمان‌هاى سیاسى اپوزیسیون بهره می‌گرفت، كما این كه در دورانى این سازمان در «جبهه ملى اروپا» عوامل نفوذى داشت كه به ادعاى خود در انتشار نشریه «باختر امروز» نقش‏ داشتند.

تشكیلات مشترك دو كانون دمكراتیك هامبورگ نیز از این قاعده مستثنى نبوده است. اینك براى ما روشن شده است در دورانى كه ما تصمیم به برگزارى جلسات سخنرانى براى «جداشدگان» از «مجاهدین» گرفتیم، برخى از عوامل رژیم در تشكیلات مشترك دو كانون نفوذ كرده بودند. ما به سهم خود بر اساس‏ اطلاعاتى كه از سوى مقامات رسمى آلمان به‌دست آوردیم، برخى از این افراد نفوذى را شناسائى و افشأ كردیم و كوشیدیم آنها را از صف اپوزیسیون دمكرات و مترقى ایران طرد كنیم. این احتمال كه وزارت اطلاعات رژیم جمهورى اسلامى از برگزارى این جلسات «سود» برده است، قابل نفى نیست. اما میان خواست ما و اهداف وزارت اطلاعات رژیم اسلامى تفاوت از زمین تا آسمان بود. ما می‌خواستیم با ایجاد دیالوگ میان «سازمان مجاهدین» و «جداشدگان از سازمان» براى خود و افكار عمومى آشكار سازیم كه با چه نوع تحولاتى در درون این تشكیلات مواجه‌ایم و آیا این تحولات داراى وجهى دمكراتیك هستند و یا آن كه از سرشتى استبدادى برخوردارند. اگر در آن دوران هنوز برخى  از عناصر و سازمان‌هاى اپوزیسیون در ارزیابى از كاركردهاى ضددمكراتیك «مجاهدین» تردید داشتند، فعالیت ما در كنار دیگر رویدادهائى كه طى این چند سال رخ دادند، آشكار ساختند كه چگونه «مجاهدین» به مثابه بخشى تعیین‌كننده از «اپوزیسیون»، هم‌چون رژیم جمهورى اسلامى داراى ذاتى ضد دمكراتیك است و هرگاه چنین نیروئى به قدرت سیاسى دست یابد، سرنوشت مردم ایران وخیم‌تر خواهد گشت، كما اینكه با رفتن شاه و آمدن خمینى مردم ایران از چاله در آمده و به چاه افتادند. نتیجه آن كه سیر رخدادهاى چند سال اخیر روشن ساخت كه تلاش‏ براى مرز كشیدن میان نیروهاى اپوزیسیون دمكرات و مخالفین ضددمكراتیك رژیم جمهورى اسلامى یكى از مهم‌ترین حوزه‌هاى فعالیت نیروهاى متعهد به دمكراسى را تشكیل می‌دهد.

 ۵- تا آنجا كه به رابطه من با آقاى تفریشى مربوط می‌شود، ایشان به جلسات دو كانون آمدند و با رجوع به مسئولین خواستند كه برایشان جلسه‌اى تشكیل دهیم، زیرا حرف‌هائى براى زدن دارند. من یادآور شدم كه اینك افكار عمومى با برخى شایعات در مورد «سازمان مجاهدین» مواجه است و خوب است كه ایشان در سخنرانى خود به این شایعات برخورد كرده و بگویند چه نكانى از شایعات واقعى هستند. هم‌چنین یادآور شدم كه خوب است ایشان به مطالب سخنرانى شاهسوندى و رضوى برخورد كرده و نظر خود را درباره درستى و یا نادرستى آن ادعاها اعلان دارد. تفریشى از من خواست در تهیه سخنرانى به او كمك كنم. در پاسخ گفتم تنها كارى كه از دست من ساخته است، این است كه بر اساس‏ برداشت خود از شرایط كنونى و پرسش‏هائى كه در سطح افكار عمومى مطرح است، نكاتى را كه خوب است در سخنرانى مطرح شوند، بنویسم و به او بدهم تا او با توجه به آن پرسش‏ها سخنرانى خود را تنظیم كند. به خاطر ندارم كه این كار را كردم یا نه. اما یقین دارم كه تا روز تشكیل جلسه از متن سخنرانى او كاملأ بى‌اطلاع بودم. پس‏ از پایان سخنرانى برایم روشن شد كه تفریشى عضو ساده‌اى در آن تشكیلات بود و براى آن كه نقش‏ خود را مهم جلوه دهد، گزافه‌گوئى كرده است. از آنجا كه مصالح جنبش‏ ضداستبدادى ایران برایم از آشنائى و دوستى با افراد مهم‌تر است، در همان جلسه به این مطلب اشاره كردم. و نیز ادعاى او مبنى بر اینكه «سازمان مجاهدین» وظیفه دارد براى رژیم صدام حسین «سلاح‌هاى كشتار جمعى و اورانیوم غنى‌شده» تهیه كند، آن قدر كودكانه بود كه پس‏ از پایان تنفس‏ و ادامه جلسه از تفریشى خواستم بدون مدرك و سند سخنى نگوید و چنین ادعائى را مطرح نسازد. از آنجا كه از مراسم آن جلسه فیلم تهیه شده است، می‌توان به آن سند رجوع كرد تا «سیه روى شود هر كه در او غش‏ باشد.» از آن پس‏ نیز هیچ رابطه‌اى با آقاى تفریشى نداشتم، این است تمامى ماجرا.

۶- در دورانى كه دو كانون هامبورگ براى آقاى تفریشى جلسه سخنرانى ترتیب دادند، از او شناخت چندانى نداشتیم و بلكه بنا به گفته‌هاى او و روایت برخى دیگر از «جداشدگان» می‌دانستیم كه او از تشكیلات «مجاهدین» جدا شده بود. در آن دوران نه از نفوذ عوامل رژیم در تشكیلات مشترك دو كانون اطلاعى در دست بود و نه می‌دانستیم كه تفریشى با وزارت اطلاعات رژیم در ارتباط است. بنابراین سطح آگاهى و اطلاعاتى آن روز سبب شد تا براى كسى جلسه سخنرانى ترتیب دهیم كه بنا به اطلاعاتى كه اینك در اختیار نشریه «مجاهد» قرار داده است، می‌توان او را كلاش سیاسى نامید كه به‌خاطر مقام و پول روزى به «مجاهدین» مى‌پیوندد و روز دیگرى براى رژیم جمهورى اسلامى جاسوسى می‌كند.

۷- جریانى كه داراى سرشت عوام‌فریبانه است، در سؤاستفاده از نام حتى مخالفین خویش‏ هیچ قبحى ندارد. به‌طور مثال در رابطه با سخنرانى علیرضا نورى زاده در شهر برمن، كسى به یكى از دوستان من كه در برمن زندگى می‌كند و از فعالین سیاسى آن شهر است، تلفن زد و خود را «منصور صالحى» معرفى كرد و گفت كه برادر من می‌باشد و در «آكاكلوپ» فعال است. او مدعى شد كه اعضاى این كانون قصد شركت در آن سخنرانى را دارند كه موضوع آن بررسى قتل‌هاى زنجیره‌اى بود. او از دوست من پرسید كه آیا نورى‌زاده شب را در برمن به‌سر خواهد برد، زیرا او و دیگر دوستان هامبورگى تمایل دارند كه پس‏ از پایان جلسه رسمى با او به بحث و گفتگو بنشینند. پس‏ از آن كه این شخص با خبر شد نورى‌زاده شب را در برمن خواهد ماند، پرسید كه آیا در هتل و یا در منزل كسى خواهد خوابید و جویاى نام میهماندار گشت. از آنجا كه تلاش‏ آن شخص‏ در به‌دست آوردن اطلاعات مشكوك به نظر رسید، دوستم همان شب با من تماس‏ گرفت. در آن لحظه پنداشتم كه عوامل رژیم اسلامى در پى ردیابى نورى‌زاده هستند تا او را كه در زمینه افشأ عاملین قتل‌هاى زنجیره‌اى تلاش‏ فراوان كرده است، سربه‌نیست كنند و به‌همین دلیل از دوستم خواستم كه با پلیس‏ شهر برمن تماس‏ بگیرد و ماجرا را برایشان تعریف كند. هم‌چنین از او خواستم كه نورى‌زاده را نیز از این قضیه با خبر سازد. و نیز براى اطلاع بیش‌تر با مسئولین «شوراى هماهنگى ایرانیان هامبورگ» تماس‏ گرفتم و ماجرا را برایشان تعریف كردم. آنها به اطلاع من رسانیدند كه قصد شركت در آن سخنرانى را ندارند و كسى از آن تشكیلات با برمن تماس‏ نگرفته است. روشن بود كه توطئه‌اى در كار است. اما چند روز بعد با خبر شدم كه مجاهدین نه تنها از هامبورگ، بلكه از دیگر شهرهاى آلمان و هلند نیرو بسیج كردند تا در برمن آن سخنرانى را كه موضوعش‏ افشأ عوامل پشت پرده قتل‌هاى زنجیره‌اى بود، به‌هم ریزند و نورى‌زاده را نیز به سزاى «خیانت‌هایش» برسانند. این است عمل‌كرد «جنبش‏ مقاومتى» كه می‌خواهد ایران را از نكبت رژیم جمهورى اسلامى «نجات» دهد و در ایران «صلح و عدالت و آزادى» را مستقر گرداند!!!

۸- نكته آخر آن كه سازمانى كه مدعى است یگانه نیروى «مقاومت» در برابر رژیم جمهورى اسلامى است، اینك آن قدر ورشكسته سیاسى به تقصیر است كه براى اثبات «حقانیت» خویش‏ باید به گفتار تفریشى، این كلاش‏ سیاسى متوسل شود. كسى چون منوچهر هزار خانى اینك در همان شماره نشریه «مجاهد» با وقاحتى كم‌نظیر مدعى است كسانى چون من كه هم علیه رژیم استبدادى و باستانى جمهورى اسلامى و هم علیه جریان‌هاى انحصارطلب و تمامیت‌خواهى نظیر «مجاهدین» مبارزه می‌كنند و این یكى را عكس‏ وارونه آن دیگرى می‌دانند، كسانى هستند كه او را «می‌شود با پنج‌زار خرید» و «با یك تومن جبهه‌شان و عقیده‌شان و همه چیزشان را عوض‏ كرد.» بقول حافظ شیرازى «خوش‏ بود گر محك تجربه آید به میان.» من ۲۷ سال است كه در آلمان شاغل هستم و براى آن كه شرافتمندانه زندگى كنم، مجبورم نیروى كار خود را به نهادهاى ادارى و اقتصادى این كشور پیش‌رفته سرمایه‌دارى بفروشم. آقاى منوچهر هزارخانى اینك نزدیك به ۲۰ سال است كه همراه با «رهبر جنبش‏ مقاومت» مسعود رجوى در عراق و اروپا به‌سر می‌برد و براى تأمین مخارج زندگى خود حتى یك ساعت هم نیروى كار خود را به‌یك مؤسسه ادارى و اقتصادى هیچ‌یك از كشورهاى اروپائى نفروخته است. كسى كه می‌خواهد به ملتى درس‏ اخلاق دهد، خوب است براى افكار عمومى توضیح دهد مخارج زندگى خود را چگونه تأمین می‌كند؟ مگر جز این است كه «جنبش‏ مقاومت» هزینه زندگى او و افرادى نظیر او را تأمین می‌كند؟ مگر جز این است كه «جنبش‏ مقاومت» براى مبارزه با رژیم خمینى از هر خط قرمزى عبور كرده و براى برخوردارى از امكانات «مبارزاتى» با رژیم استبدادى صدام حسین، یعنى رژیمى كه تمامیت ارضى و منافع ملى مردم ایران را تهدید می‌كند، تن به همكارى داده است؟

آنچه كه می‌توان نتیجه گرفت، این حقیقت تلخ است كه در ایران از یك‌سو با رژیمى بنیادگرا و از سوى دیگر با «جنبش‏ مقاومتى» تمامیت‌خواه سر و كار داریم كه درباره این دو به درستى می‌توان گفت «سگ زرد برادر شغال است».

 

هامبورگ، دى ۱۳۷۹ برابر با ژانویه ۲۰۰۱

 

این نوشته برای نخستین بار در شماره ۴۸ نشریه «طرحى نو»، بهمن ۱۳۷۹ انتشار یافت