منوچهر صالحی
اپوزیسیون برونمرزی و انتخابات مجلس ششُم
در درون كشور، تمامی نیروهای سیاسی «خودی» و «غیرخودی» كه در جامعه حضور دارند و میتوانند از طریق دادن «اعلامیه» و «بیانیه» و چاپ آن در نشریات «مستقل» نظرات خود را مطرح سازند، بر این باورند كه با تمامی توطئههای جناح محافظهكار و «شورای نگهبان» كه نام بسیاری از شخصیتهای شناخته شده و «محبوب» جنبش دوم خرداد را از لیست كاندیداهای نمایندگی مجلس شورای اسلامی حذف كرد، مردم باید با تمامی توان خود در این انتخابات شركت كنند و با حضور گسترده خویش در صحنه سیاست، نشان دهند كه دیگر حاضر به پذیرفتن و ادامه وضعیت موجود نیستند. بهاین ترتیب با وضعیتی تازه در ایران روبهرو هستیم. پس از كودتای ۲۸ مرداد تا به امروز با یكچنین عكسالعملی از سوی نیروهای اپوزیسیون ملی، ملیــ مذهبی و چپ لائیك روبهرو نبودهایم. پس از كودتای ۲۸ مرداد، ملیون ایران رژیم كودتا را فاقد مشروعیت دانستند و بههمین دلیل با تحریم انتخابات فرمایشی از یكسو نشان دادند كه آن رژیم از پایگاه تودهای برخوردار نیست و بلكه با كمك امپریالیسم جهانی و دستگاه مخوف ساواك توانسته است سلطه شوم خود را در جامعه استمرار بخشد. از سوی دیگر در آن دوران، شركت نكردن در انتخابات به معنی سلب مشروعیت از آن رژیم استبدادی بود. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در به روی پاشنهای دیگر میگشت. در همهپرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی تمامی نیروهای مذهبی و ملیون و نیز «حزب توده» شركت جستند. البته انگیزههای این نیروها از یكدیگر بسیار متفاوت بود. «نهضت آزادی» كه نیروئی ملیــ مذهبی است، هر چند به پدیده «ولایت فقیه» با تردید نگاه میكرد، اما برای سازماندهی جامعه، آنهم بر اساس ارزشهای اسلامی اهمیتی فراوان قائل بود. جبهه ملی نیز با الهام از دكترین دكتر محمد مصدق كه ایرانیت و اسلامیت را دو روی یك سكه میدانست و برای این دو در تحقق استقلال و آزادی ایران نقشی همسان قائل بود، طرح قانون اساسی را تأئید كرد، زیرا در آن ایام این آقایان میپنداشتند كه آخوند نمیتواند حكومت كند و دیر یا زود آنها خواهند توانست زمام امور را در دست گیرند. اما شركت «حزب توده» در همهپرسی بهاین دلیل نبود كه گویا در قانون اساسی جمهوری اسلامی حقوق پرولتاریا و زحمتكشان ایران تضمین شده بود و زمینه برای تحقق «سوسیالیسم» داشت فراهم میگردید. این حزب كه فرصتطلبی یكی از خصیصههای انكارناپذیرش است، تنها بهاین خاطر به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی مثبت داد كه اولأ آخوندها نتوانند از ادامه فعالیت علنی او جلوگیری كنند و دومأ بتواند به احساسات ضدامریكائی كه پس از انقلاب سراسر ایران را فراگرفته بود، دامن زند تا زمینه برای گسترش نفوذ شوروی در ایران فراهم گردد. حزب توده و ك گ ب شوروی برای ایران خواب افغانستان را دیده بودند. هدف این بود كه بتوانند با بهرهگیری از آزادیهای سیاسی در ارتش نفوذ كنند و سپس با یك كودتای نظامی، دولتی وابسته به شوروی را در ایران مستقر سازند. در عوض بسیاری از نیروهای «انقلابی» همچون «چریكهای فدائی خلق»، «مجاهدین خلق»، «كومله» و «حزب دمكراتیك كردستان» كه در آن دوران دارای پایگاه تودهای منطقهای بودند، از شركت در همهپرسی قانون اساسی سر باز زدند و آنهم بهاین دلیل كه در آن قانون بسیاری از حقوق دمكراتیك مردم نادیده گرفته شده بود. بهاین ترتیب بخش كوچكی از جامعه، بهخاطر اعتراض به مضمون قانون اساسی، در انتخابات همهپرسی شركت نكرد. اما هنگامی كه انتخابات نخستین مجلس و نخستین رئیس جمهور فرا رسید، این نیروها اعتراض خود به مضمون ضد دمكراتیك قانون اساسی را از یاد برده و نیروهای خود را از طریق معرفی كاندیداها، برای شركت در انتخابات بسیج كردند. رجوی خواست رئیس جمهور شود، «چریكهای فدائی خلق» از همان آغاز انقلاب در تارعنكبوت «حزب توده» گرفتار شدند و دیری نپائید كه بخش بزرگ این سازمان، یعنی جناح «اكثریت»، طعمه «حزب توده» گشت. و مردم كردستان دكتر قاسملو را به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیدند. بهاین ترتیب نیروهائی كه از دادن رأی مثبت به طرح قانون اساسی جمهوری اسلامی خودداری كرده بودند، با شركت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری بر آن صحه گذاشتند. البته در آن زمان بیشتر این نیروها تبلیغ میكردند كه اگر نمایندگان آنها به مجلس راه یابند، به مبارزه با آن قانون اساسی خواهند پرداخت و در جهت تغییر «انقلابی!» آن خواهند كوشید. اما وقتی معلوم شد آخوندها حاضر به تحمل «نهضت آزادی» نیز نیستند و از ورود آنها به مجلس اسلامی خویش جلوگیری كردند، وقتی «قیام مسلحانه» مجاهدین درهم شكست و هزاران كودك و نوجوان بهدست دژخیمان رژیم اسلامی كشته و زندانی شدند، وقتی آشكار گشت كه «ولایت فقیه» خمینی با تمامی جلوههای دمكراسی بورژوائی ناسازگار است، و سرانجام هنگامی كه طیفهای رنگارنگ اپوزیسیون شرایط حیات خود را در ایران از دست داد و مجبور به مهاجرت از ایران شد، از آن دوران شركت نجستن در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی به امری طبیعی بدل گشت، زیرا هنگامی كه یك رژیم از بخشی از جامعه سلب حق میكند، نادرست خواهد بود كه همان بخش از مردم با شركت در انتخاباتی كه به دلخواه هیئت حاكمه انجام میگیرد، به آن رژیم مشروعیت بخشد، زیرا اپوزیسیون با دست زدن به چنین كاری حقانیت خود را نفی میكند. اما هنگامی كه نزدیك به ۳۰ میلیون نفر در دوم خرداد ۱۳۷۶ در انتخابات ریاست جمهوری شركت جستند و خاتمی با بیش از ۲۰ میلیون رأی به ریاست جمهوری انتخاب شد، اپوزیسیون برونمرزی كه خود از دهها پاره تشكیل شده و از طیف «سلطنت طلبان» گرفته تا «ملیون«، Lحزب توده»، «كمونیستها» و «مجاهدین» را در بر میگیرد و در كلیت خویش خواهان سرنگونی رژیم اسلامی است، به «بحران هویت» مبتلا شد. بخشی از این اپوزیسیون برونمرزی همچون مجاهدین خلق كه در عراق و زیر سایه صدام حسین لنگر انداخته، هنوز خواهان سرنگونی نظامی رژیم جمهوری اسلامی است. پس آنها مجبورند هر از چندگاهی به اقدامات تروریستی دست زنند تا بتوانند به افكار عمومی ثابت كنند كه رژیم ولایت فقیه به «آخر خط» رسیده و «بیآتیه» شده است. بخش دیگری كه از «كمونیستهای دوآتشه» تشكیل شده و تنها برای «تغییرات انقلابی» ارزشی قائل است، با شركت مردم در انتخابات مخالف است، زیرا در پندار اینان انقلاب همیشه همراه است با گلوله و خون و بر این سیاق هیچ انتخاباتی نمیتواند دارای مضمونی «انقلابی» باشد. از سوی دیگر این «كمونیستها» كه در پی تحقق جامعه «كمونیستی» در ایران هستند و به كمتر از آن رضایت نمیدهند، نمیتوانند برای جنبش دوم خرداد ارزشی قائل شوند، جنبشی كه در پی ایجاد «جامعه مدنی» است و بنا بر وضعیت حاكم در ایران نمیتواند خواستار فروپاشی آشكار و علنی جمهوری اسلامی باشد و در حال حاضر همه تلاش خود را متمركز ساخته است تا در مجلس شورای اسلامی به اكثریت كرسیها دست یابد. بخش دیگری از اپوزیسیون برونمرزی كه میتوان آنها را «شاهالهی» نامید و با همان خشكمغزی «حزبالهی»ها خواستار بازگشت بیچون و چرای «آریامهر» به ایران هستند، نیز از مردم میخواهد كه در انتخابات شركت نكنند. همه این نیروها بخوبی میدانند كه شركت مردم در انتخابات، آنها را بیآینده خواهد ساخت، زیرا این نیروها دیگر نمیتوانند در برابر رسانههای عمومی جهان خود را نمایندگان سیاسی اكثریت مردم ایران جا زنند و مدعی شوند كه مردم نه از رژیم بلكه از آنها پشتیبانی میكنند. اما آن بخش از اپوزیسیون برونمرزی كه شیفته جنبش تودهای است و در برابر جنبش دوم خرداد كاملأ غافلگیر شده بود، اینك برای آن كه از جنبش خودجوش تودهها عقب نماند، از مردم میطلبد كه در انتخابات شركت جویند و به نمایندگان جبهه «دوم خرداد» رأی دهند. برخی از این نیروها همچون «حزب دمكرات كردستان» ایران كه مدعی داشتن بازوی نظامی است و در جهت تحقق «خودمختاری» مردم كردستان و «دمكراسی» در ایران مبارزه میكند، ناگهان اعلان میدارد كه حاضر است در ششمین انتخابات مجلس شورای اسلامی شركت جوید و از هواداران خود و مردم كردستان میخواهد تا در انتخابات شركت جویند. دیگر آن كه جناح «اكثریتِ» «سازمان فدائیان خلق» نیز ابراز علاقه نموده است تا در انتخابات شركت كند. در همین طیف میتوان به «جمهوریخواهان» و نیز به «سازمان دمكراتیك مردم ایران» كه از «حزب توده» انشعاب نموده است، نیز برخورد كرد. هر یك از این گروهها با استدلالات ویژه خویش میخواهند به ایران بازگردند و در انتخابات شركت جویند. به عبارت دیگر این نیروها میخواهند با پذیرش قانون اساسی جمهوری اسلامی به عرصه سیاست در ایران بازگردند. اما شركت مردم در انتخابات میتواند موجب شود تا توازن قوا بهسود جناح «اصلاحطلب» رژیم تغییر كند. روشن است كه این جناح خواهان نابودی رژیم جمهوری اسلامی نیست، همانطور كه گرباچف خواهان نابودی رژیم شوروی نبود. او میپنداشت كه میتوان آن رژیم را اصلاح كرد و دیدیم كه بازشدن فضای سیاسی موجب فروپاشی آن رژیم گشت. بازشدن فضای سیاسی در ایران نیز میتواند بهیك چنین وضعیتی منجر گردد. در این رابطه حضور فعال مردم در صحنه سیاسی كشور امری است اجتناب ناپذیر.
این نوشته برای نخستین بار در شماره ۳۶ نشریه «طرحی نو»، اسفند ۱۳۷۸ چاپ شد
|