منوچهر صالحی

 

توسعه اقتصادی یا توسعه سیاسی!

 

پایان جنگ هشت ساله ایران و عراق هم‌راه بود با آغاز ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی. طیآن هشت سال «توسعه اقتصادی» در دستور كار هیئت حاكمه جمهوری اسلامی قرار گرفت و درنخستین دوره ریاست جمهوری رفسنجانی، بدهی‌های خارجی ایران به بیش‌ از ۴۰ میلیارد دلاربالغ گردید. به‌عبارت دیگر، طی آن چهار سال بخشی از این وام كه از دولت‌ها و بانك‌هایبیگانه در برابر بازپرداخت بهره سنگین دریافت شد، در صنایع سنگین كه دارای اهمیت نظامیبودند و صنایع مصرفی و نیز صنایع وابسته به تولید كشاورزی سرمایه‌گذاری شد و بخشی دیگرصرف خرید كالاهای مصرفی مورد نیاز مردم گشت. هم‌راه با این سیاست، باید بخشی از درآمدنفت سالانه بابت پرداخت بهره ‌و بازپرداخت آن بدهی‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت. همینامر سبب شد تا هم‌راه با ارزان شدن بهای نفت خام در بازار جهانی، در دوره دوم از ریاستجمهوری رفسنجانی، از امكانات كشور در زمینه سرمایه‌گذاری به‌شدت كاسته شود. اینك درپایان هزاره دوم میلادی، هنوز بدهكاری‌های خارجی ایران به بانك‌ها و مؤسسات مالی جهانیبه بیش‌ از ۱۱ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود و بازپرداخت آن فشار سنگینی را بر دوش‌اقتصاد بیمار ایران وارد می‌سازد. 

اما دوران «توسعه اقتصادی» هم‌راه بود با گسترش‌ اختناق و ترور در داخل و خارج از كشور. در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی شاهد كشتار بی‌رویه زندانیان سیاسی بودیم، در همیندوران ترور مخالفین رژیم در خارج از كشور گسترش‌ یافت و سرانجام به ماجرای میكونوس‌ختم شد. در همین دوران چندین برنامه در جهت كشتار نویسندگان، شاعران و روشنفكران دگراندیش‌از سوی مقامات امنیتی رژیم اسلامی به مرحله اجرأ گذاشته شد..

با تمامی این احوال، هنگامی كه رفسنجانی بالاجبار ریاست جمهوری را به خاتمی واگذاركرد، از آن همه برنامه «توسعه اقتصادی» چیز قابل چشم‌گیری باقی نماند. طی هشت سال سلطهرفسنجانی حجم تولید ناخالص‌ ملی در ایران از ۱۳۲ میلیارد دلار (۱۹۸۶) ‌به ۱۳۰ میلیارددلار (۱۹۹۷)  كاهش‌ یافت، در حالی كه جمعیت كشور در همین دوران از ۴۷ به ۶۴ میلیون نفررشد كرد. جالب آن كه در تمامی دوران ریاست جمهوری رفسنجانی از پخش‌ آمار و ارقام اقتصادیجلوگیری شد.

اما پس‌ از آن كه

خاتمی به همت جنبش‌ دوم خرداد توانست رئیس‌جمهور گردد و فضای رسانه‌های همگانی تااندازه‌ای باز شد، تازه آشكار گشت كه «توسعه اقتصادی» دوران رفسنجانی موجب بیماری مهلكاقتصاد ایران گردید. كمبود سرمایه‌گذاری از یك‌سو و سقوط بهای نفت در بازار جهانی ازسوی دیگر سبب شد تا تولید ناخالص‌ ملی ایران در سال ۱۹۹۸ به ۱۰۸ میلیارد دلار كاهش‌یابد. در همین سال تولید ناخالص‌ سرانه به ۱۷۸۰ دلار تقلیل یافت و برای نخستین باردر تاریخ، حجم تولید ناخالص‌ تركیه به دو برابر تولید ناخالص‌ سرانه در ایران افزایش‌یافت.

بنابراین برای بیرون آمدن از این بن‌بست باید سیاست حاكم دچار دگرگونی می‌گشت. اینوظیفه را تاریخ بر دوش‌ خاتمی نهاد. او با طرح شعار «جامعه مدنی» و «حكومت متكی برقانون» كوشید زمینه را برای «توسعه سیاسی» فراهم سازد.

از دوم خرداد به بعد با مردمی روبه‌رو هستیم كه برای بهتر ساختن وضعیت زندگی خویش‌ بهمیدان سیاست بازگشته‌اند و بدون وحشت از اعمال تروریستی و سركوب‌گرایانه جناح انحصارطلبهیئت حاكمه، صدای خود را بلند كرده‌اند و با انتقاد بی‌رحمانه از وضعیتی كه «جمهوریاسلامی» در ایران به‌وجود آورده است، خواهان تحقق خواست‌های مشروع خود مبنی بر حق تعیینسرنوشت خویش‌ هستند.

در برابر این جنبش‌، جناح انحصارطلب متكی بر سرمایه تجاری می‌كوشد با بهره‌گیری از تمامیامكانات قانونی و «غیرقانونی» از گسترش‌ این روند جلوگیری كند، آن‌هم به‌این دلیل كه اینجناح بازار فروش‌ كالاهائی را كه توسط صنایع دولتی تولید می‌شوند، در انحصار خود دارد.به‌خاطر عدم وجود بازار رقابت، بیش‌تر صنایع دولتی دارای فعالیت سودآور نیستند. در اینصنایع، بیش‌ از آن‌چه كه ضروری است، نیروی كار انسانی با بارآوری اندكی شاغل است و به‌همیندلیل هزینه تولید این صنایع بیش‌تر از ارزشی است كه تولید می‌كنند. دولت مجبور است باپرداخت بخشی از درآمد نفت به‌صورت یارانه به این صنایع، آن‌ها را «فعال» نگاه‌دارد. تجاربازار وابسته به جناح محافظه‌كار با ارزان خریدن این كالاها از دولت و گران فروختنآن به مصرف‌كنندگان می‌توانند میلیاردها تومان سود به جیب خود بریزند. به عبارت دیگردر حال حاضر ریسك تولید را دولت بر عهده دارد و در عوض‌ فروش‌ بی درد سر كالاهای صنایعدولتی را بازار سنتی به انحصار خود درآورده است. به‌همین دلیل نیز این جناح با «خصوصیسازی» صنایع دولتی مخالف است، زیرا از یك‌سو خود فاقد هرگونه دانش‌ و مدیریت تولیداست و از سوی دیگر با تبدیل صنایع دولتی به خصوصی، انحصار خرید آن كالاها به بهای ارزانرا از دست خواهد داد. البته جناحی از بخش‌ اصلاح‌طلب نیز با «خصوصی سازی» صنایع دولتیمخالف است، زیرا در آن صورت صدها هزار نفر از كسانی كه در این صنایع شاغل هستند، بیكارخواهند شد. این بخش‌ از جناح «اصلاح‌طلب» برای جلوگیری از توسعه بیكاری با «خصوصی سازی« ‍مخالفت می‌ورزد. در حالی كه ادامه وضعیت موجود، یعنی وجود صنایعی با تكنولوژی عقب‌ماندهو فاقد استعداد رقابت در بازار جهانی ایران را به همان ورطه هولناكی خواهد انداخت كهكشورهای «سوسیالیسم واقعأ موجود» گرفتار آن گشتند.  

دیگر آن كه جناح انحصارطلب حتی با ورود سرمایه‌های خارجی به ایران نیز مخالف است، زیراسرمایه‌داران خارجی از یك‌سو خواهان امنیت برای سرمایه‌های خویشند و از سوی دیگر به‌خاطراطلاع از دانش‌ بازاریابی مدرن[1] حاضر نیستند انحصار فروش‌ كالاهای خود رادر اختیار تجار بازار سنتی قرار دهند.

اما آیا «نوسعه سیاسی» می‌تواند بدون «توسعه اقتصادی» تحقق یابد؟ انگلس در نامه‌ای که در ۲۵ ژانویه ۱۸۹۴ به و. بُرگیوس[2] نوشت، یادآور شد «انسان‌ها سازندگان تاریخ خویشند، اما در محیط زیستی پیش‌یافته و موجود، بر شالوده مناسباتی پیش‌یافته و واقعی كه در بستر آن، مناسبات اقتصادی هر چند هم كه تحت تأثیر مابقی مناسبات سیاسی و ایدئولوژیكقرار گیرند، باز آخرین مرحله تعیین كننده هستند. [...] انسان‌ها سازندگان تاریخ خویشند، اما تا كنون حتی نه در محدوده معینی از جامعه‌ای موجود، آن‌هم به اتكأ اراده‌ای جمعیبر پایه برنامه‌ای جامع. تلاش‌های آن‌ها با یك‌دیگر تلاقی می‌كنند و به‌همین دلیل در تمامیچنین جوامعی ضرورتی سلطه دارد كه تكمیل و شكل تظاهر آن تصادف است. سرانجام آن كه ضرورتیكه در این‌جا به‌وسیله تمامی تصادف برای خود جا باز می‌كند،، همانا ضرورت اقتصادی است.«.[3]

بر این اساس‌، حتی كوششی كه اینك در جهت «توسعه سیاسی» در ایران انجام می‌گیرد، خودمحصول «ضرورت اقتصادی» است. جامعه‌ای كه روزبه‌روز كم‌تر می‌تواند نیازهای مادی و زیستیخود را بازتولید كند، جامعه‌ای كه از حوزه «كشورهای در حال توسعه»[4]  به حوزه«كشورهای عقب‌مانده» سقوط كرده است، باید برای دگرگون‌سازی وضعیت موجود از خود بازتابنشان دهد.

همان‌طور كه دیدیم، چنین به‌نظر می‌رسد كه علت اصلی وضعیت غیرقابل تحمل كنونی، رژیمجمهوری اسلامی است، رژیمی كه با پیروی از ایدئولوژی دین رابطه ایران با جهان «متمدن» را بحرانی ساخته است. سلطه سرمایه‌داری در جهان، وجود بازار جهانی و گسترش‌ هر چه بیش‌ترروند «جهانی‌شدن»« [5] آشكار می‌سازد كه برای غلبه بر عقب‌ماندگی باید مكانیسم‌هایبازار سرمایه‌داری را پذیرفت، بازاری كه «رقابت» نیروی محركه آن است.

به‌این ترتیب جامعه ایران در بن‌بستی دوگانه قرار گرفته است. تا زمانی كه جناح انحصارطلبدر ایران سلطه سیاسی دارد، نه امكان تحقق «توسعه اقتصادی» وجود دارد و نه می‌توان «توسعهسیاسی» را به پیش‌ برد.

در شرایط كنونی جهان، «توسعه اقتصادی»، یعنی توسعه مناسبات سرمایه‌داری در ایران. اما همان‌طور كه دیدیم، در ایران با نوعی ساختار سرمایه‌داری دولتی روبه‌رو هستیم كه جناحانحصارگر از طریق كنترل نهادهای اقتصادی دولتی بیش‌ترین بخش‌ از ثروت اجتماعی را نصیبخود ساخته است. البته در كشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری نیز ثروت اجتماعی ناعادلانه تقسیممی‌شود. در آلمان تنها ۳ درصد از جمعیت كشور بیش‌ از ۷۰ درصد از ثروت اجتماعی را درمالكیت خود دارند. اما در این كشور بخش‌ اعظم آن ثروت بیكران در بخش‌های تولید و خدماتسرمایه‌گذاری شده است و در نتیجه با سرمایه‌ای روبه‌رو می‌شویم كه مولد است و به‌همین دلیلایجاد اشتغال می‌كند. وجود سندیكاها در این كشورها سبب شده است تا «جامعه رفأ» تحققیابد و اكثریت مردم از رفائی نسبی برخوردار شوند و حتی بیكاران نیز گرسنه و بی‌خانماننمانند. پس‌ اگر قرار است در ایران «توسعه اقتصادی» تحقق یابد، باید شیوه تولید سرمایه‌داریدر ایران انكشاف یابد.

همان‌طور كه دیدیم، هر زیربنای اقتصادی روبنای مناسب خود را می‌طلبد. در جامعه‌ای كه«توسعه اقتصادی» باید موجب انكشاف شیوه تولید سرمایه‌داری گردد، لاجرم «توسعه سیاسی» نیز باید در جهت تحقق روبنائی گام بردارد كه در انطباق با «ضرورت اقتصاد» سرمایه‌داریقرار دارد. پس‌ سویه «توسعه سیاسی» در ایران به‌سوی دمكراسی سرمایه‌داری است. اما دمكراسیبورژوائی موجب پیدایش‌ دولت سكولار گردید، دولتی كه در محدوده آن دین به مسئله شخصیافراد بدل گشت.

اما همان‌طور كه جنبش‌ بورژوازی اروپا با رفرماسیون دینی لوتر آغاز شد، جمهوری اسلامینیز رفرماسیون دینی جامعه ماست. همان‌طور كه اروپا توانست خود را از حكومت دینی برهاند، ‍ایران نیز خود را از بختك دین رها خواهد ساخت و این جبر تاریخ است.

 

این نوشته برای نخستن‌یار در شماره ۳۵ ماهانه «طرحی نو»، بهمن ۱۳۷۸ منتشر شد

   

پانوشت‌ها:


[1] Marketing

[2] W. Borgius

[3] Marx/Engels Werke, Band 39, Seite 206

[4] Schwellenländer

[5] Globalisierung