يورگن هابرماس[1]

 

فلسفۀ زبانِ تحليلي هگل[2] را در تملك خود گرفت

«عقل بازگوينده»[3]: راه روبرت براندُم[4] از ويتگن‏اشتاين[5] با گذر از كانت[6] به‌سوي هگل

برگردان به‌فارسی از منوچهر صالحی

 

ريچارد رورتي[7] شش سال پيش مرا متوجه كتاب يكي از شاگردانش ساخت: «در آن عمل‏باوري رسمي[8] كه شما بدان نياز داريد،عملي گشته است.» آن زمان، اين نخستين بار بود كه نام نويسنده را شنيدم كه كتابش در اين روزها با عنوان عقل بازگوينده انتشار يافته است. انتشارات زوركامپ[9] از اين شايستگي برخوردار است كه متني هزار صفحه‏ائي را در اختيار خوانندگان[10] قرار دهد كه وزن فلسفي آن هم‌سنگ حجم كتاب است. شورانگيزي انجام يك فكر پيچيده با نيروي اندیشه‌گرایانه[11] انضباط فكري ادموند هوسرل[12] را به‌خاطر مي‏آورد. در دوران ركود سرسام‏آور كه در آن نثر خودنمائيدن، جدال برچيننده، فريب ژرف و دانش افسانه علمي در سكوت طنين‏انداز است، اثري كه تنها با گوهر پرسش‏هايش زيست مي‌كند، مي‌گذارد كه ما نفسي به راحتي كشيم. اين اثر در دورنمائي روشن‌فكرانه سرآمدي غريب دارد كه در آن كمبود موضوعات و افكار توسط چرندگوئي نسل‏ها و طرح مد زندگي جبران گشته است.

روبرت براندُم كه هم‌راه با مك دُول[13] lدر پيتسبورگ[14] فلسفه تدريس مي‌كند، تمامي ابزار منطق و معناشناسي[15] را عرضه كرده است تا از راه تئوري گفتمان[16] به پيشواز مفهوم روح برون‏آخته[17] رود كه تا به امروز نزد فلسفه تحليلي[18] غريب مانده است. او فرارسان‏هاي روزمرگي را با كمك نوعي بازي استدلالي تكه‏تكه مي‌كند كه در آن هر پاره‏اي با دقّت فهرست شده است، تا جائي كه ديگر شركت‏كنندگان بدان وسيله كنش گوئي[19] خويش را تعيين مي‌كنند چه وظايفي را محق هستند انجام دهند. آن‌ها عقل خود را فرارساننده در عمل مشترك انكشاف مي‏بخشد.

در واقع براندُم به‌گونه‌ای خودفرمان[20] مسائلی را كه از دورن فرآورده شده‏اند، در سنت فريگ[21] تا دومت[22] مي‏پذيرد. او هم‌زمان هم‌چنين مي‌خواهد با اصطلاح‏شناسي خودسرانه خويش زباني را به‌وجود آورد كه در پرتو آن اصولأ درون‏آخته‏هاي[23] شايسته كردار[24]‏ بتوانند بر وضعيت روحي و تعيين هنجارين[25]  خويش يقين يابند. چنين زبان عمل‏باورانه باطني[26] براي رفيقان متخصص نوشته شده است؛ اما بلندپروازي ايده‏آليستي نويسنده آشكارا فراتر از تخصص مي‌رود. او تئوري خود را به گونه‏اي هگلياني به مثابه كوشش معاصري از خودبازتابي روح انساني مي‏فهمد كه خود را در تجربه زباني مشترك بيان مي‌دارد. براندُم عمل تفاهم را مورد بررسي قرار مي‌دهد كه براي ما- به مثابه

ماهيت منطقي و با مفاهيم گلاويز شده امري بنيادين[27] است. براي او  هنجارهاي بديهي درون‏آخته‏ها كه براي‌شان «دلائلي شمرده مي‌شوند»، مهم هستند. هم‌چنين «امپراتوري منظورها»ي مبني بر اصالت عملٍ بهبوديافته كيهاني از ماهيت عقلائي است كه خود را بنا به دلائل خوبي بدون هر گونه اجباري تسليم صاحبان نظر[28] مي‌سازد. آن‌ها به‌خاطر اظهارنظرشان از يك‌ديگر صورت‌حساب مطالبه مي‌كنند و  هم‌زيستي با يك‌ديگر را به ارائه بيلان‏هاي گفتمان عملي وابسته مي‌سازند.

در ايالات متحده آمريكا، جائي كه فلاسفه بيش‌تر با مقالات سوهان‏كاري شده تا كتاب‏هاي ضخيم به موفقيت شغلي دست مي‏يابند، اقدامي با چنين هيبت بزرگي با دشواري روبه‌رو خواهد شد. در آن‌جا انگيختار اندیشه‌گراي[29] براندُم با مقاومت روح زمانه طبيعت‏باوري[30] كه خود را با علم‏باوري[31] بديهيات دانش متحد ساخته است، روبه‌رو مي‌گردد. در آلمان وضيعت براي دریافتي[32] كه در جريان است، مناسب‏تر است. هم‌چون براندُم، در كشور ما نيز در پس ويتگن‏اشتاين سايه فريگ و در پس فريگ سايه كانت ديده مي‌شود. حتي رايشنباخ[33] و كرناپ[34] نيز داراي زمينه كانتي هستند، در حالي كه مكتب گوين[35] و داويدسون[36] حتي در جائي كه همۀ هنجارهاي فكر، نه از همان نخست، عريان مي‌شوند، ريشه‏هاي هيومي[37] خود را انكار نمي‌كند،. نزد ما براندُم با تمايل زبان عملي[38] روبه‌رو مي‌شود كه از سرچشمه‏هاي خودي جوانه مي‌زند از فلسفه هرمنويتيك[39] كه با ساختارگرائي[40] ارلانگني[41] و الهام كانتي  و نيز با معناشناسي[42] پايرس[43] و تئوري کنش‏گوئي[44] تكميل شده است.

علاوه بر اين براندُم با بادبان خود در آب‏هاي عمل‌گرايان كلاسيكی شناور است كه درها بروي‌شان باز هستند. عمل‏باوري، اين يگانه فلسفۀ ناب آمريكائي، از قِبل تفسير فكر ميان‌ذهني و طبيعت‏گرائي رنگ يافته فلسفه هگل مي‌زيد. با وجود اين هم‏خويشي فكري، اين سنت در آلمان پس از جنگ جهاني ريشه دوانده است. برخلاف ماركس[45] و كيركه‏گارد،[46] شاخه هگليان جوان آمريكائي - از مفهوم دمكراسي زنده‏اي بهره‏مند است كه به‌واسطه طرح جامعه مدني، خود را به مثابه اشتراك ارتباطاتي آزمايشي و آموزنده مي‌فهمد. عمل‏باوري از همان آغاز پلي ميان فلسفه آلمان و آمريكا بود. اما راه ارتباطي اتلانتيكي ايده‏ها مسير خود را تغيير داده است. هر چند پايرس، جمس ميد[47] و ديوي[48] هنوز به آلمان مي‌نگريستند، اينك اين ما هستيم كه از شاگردان آمريكائي آنان مي‏آموزيم.

توانائي نوآوري[49] واقعي براندُم را در آن مي‏بينم كه او معناشناسي[50] استنتاجي[51] ويلفريد سيلر[52] را با عمل‏گرائي تفاهم عملي جهت يافته با حق اعتباري[53] بدون درز به‌هم پيوست داد. قاموس[54] زبان خود را در شبكه ساخته شده‏اي از مواد نهفته[55] مستحيل مي‌سازد. محتواي مفهومي گفتارهاي مراوده‏اي مصرف شده خود را چنان تأكيد ميكند كه به حركت‏هاي معين گوينده‏اي در چشمان مفسر خويش در بازي ارتباطاتي مشروعيت بخشد. هر يكي آن ديگري را تفسير مي‌كند. هر كسي وظايف استدلالي و حقوق استدلالي را كه ديگران با حق اعتباري خويش، چه آگاهانه و يا ناآگاهانه، تعيين كرده‏اند، به محاسبه مي‌گيرد. در اين ميانه تمامي بار نصب[56] و قضاوت‏ اظهارات معتبر بر دوش خود شركت‏ كنندگان در گفتمان قرار مي‌گيرد. از آن‌جا که براندُم بررسي مي‌كند كه چگونه شركت‏كنندگان خود تعيين مي‌كنند كه يك كنش‌گوئي در شبكه‏اي ساخته شده از وظائف و اختيارها جهت‏يابي شود كه بر سر آن گوينده با گويش خویش تعهد كرده است،.

براندُم خوانندگان خود را در 9 فصل سخت هم‌راه با يك پرسش در هيجان نگاه‏مي‌دارد. يعني با اين پرسش كه چگونه شركت كنندگان در گفتمان از درون عملي كه در دَوَران است، از محاسبه و ارزش‏گذاري حق اعتباري هم‌ديگر در مي‌روند و مي‌توانند زبان خود را به جهان وارد سازند - به‏جهاني كه مستقل از آن‌ها وجود دارد، كه در آن قضاوت‏هاي عينتي‏شان بايد مورد تصديق قرار گيرد. ما بايد تفاوت ميان زبان و جهان را هميشه در خود زبان جستجو كنيم. توضيح زيركانه و غيررسمي براندُم بدانجا منتج مي‌شود كه بپذيريم تفاوت ميان جملات و واقعييات - سرانجام مابين آن‌چه كه ما آن‌را واقعي مي‌دانيم و آن‌چه كه واقعي است - به تفاوت چشم‏اندازهاي اجتماعي كه ميان گوينده و مفسر موجود است، مي‌تواند بازگشت داده شود. يك مفسر نبايد مدعي پذيرش حقيقتي باشد كه آن را به ديگران نسبت مي‌دهد. به‌طور مثال هنگامي كه او پيش‏شرط‏هاي مشكل يا نتايجي را كلأ بررسي كند كه گوينده خود را با بياناتش بدون چون و چرا متعهد ساخته است، بدون آن‌كه كاملأ در آن مورد وضوح داشته باشد.

به‌اين ترتيب به‌كاربرد محتواي مفهومي برون‏آخته در بيان‏هاي به‌كاربرده شده به مثابه عينيتي كه از گنجينه زبان خود برگرفته‏ايم، به مثابه مقياس انتقادي خدمت مي‌كند. اما چه كسي عينيتي را كه از گنجينه زبان خود گرفته‏ايم، تضمين مي‌كند؟ هرگاه من مفهوم «مس» را نادرست به‌كار برم، يقينأ يك متخصص شيمي مي‌تواند برايم توضيح دهد كه چرا، هرگاه من محتواي آن اصطلاح را تنها كمي دقيق مي‏فهميدم، در آن صورت تنها بيش از يك شهادت[57] را نمي‌توانستم بيان كنم. اما در اين صورت بايد هم‌راه با هيتاري بوتنام[58] به اين پرسش پاسخ دهيم كه كه اين قضاوت علمي خود بر چگونه اقتداري تكيه دارد. چنين به نظر مي‌رسد كه مي‌توانيم از طريق مراوده با طبيعت كمي بياموزيم، چيزي را كه به تنهائي از طريق مراوده گفتماني با يك‌ديگر نمي‌توانيم آموخت. براندُم طي يك مصاحبه آگاهي‏بخش (نشريه آلماني براي فلسفه، شماره 6، سال 1999) به پاسخ يك دوشيزه دانشجوي باهوش در اين باره پاسخي انحرافي مي‌دهد. او در كتاب خود را نه با روند پيدايش مفاهيم، بلكه تنها با به‌كاربرد مفاهيمي كه در يك گفتمان در دست‌رس هستند، سرگرم ساخته است.

براي آن‌كه اين كمبود را از چشم‏انداز تعيين شده شركت‏كنندگان در گفتمان از ميان برداريم، لازم است گامي به‌سوي ايده‏آليسم عيني برداريم. هنوز روشن نيست كه براندُم واقعأ چنين كند. تيتر آلماني كتاب مي‌خواهد چنين امري را تلقين كند. چرا كه درعقل گويا[59]  معناداد[60] خودجلوه‏گي[61] روحي قاعدتأ جهاني با ساختاري پيش‌نهادي[62] را با روح  گفتماني[63] ما متصل مي‌سازد. تيتر اوليه كتاب عبارت است از ساخت آشکار[64]. اين تيتر روشي را مينماياند كه معرفت شهودي[65] گوينده شایسته[66] را از چشم‏انداز شركت‏كنندگان هجي مي‌كند. چنين اقدامي در ابتدأ معني معمولي آگاهي کارداني[67] را به گونه‏اي آگاهي[68] بدل مي‌سازد. آدمي در بازسازي عقلائي مهارت‏ها هميشه چنين عمل مي‌كند. اما براندُم به اين روش معنائي همدلانه[69] مي‏بخشد. او مي‌خواهد فراسوي مراحل خودمنسوبي[70] لغت‏نامه‏اي مراحل بالائي مفاهيم منطقي و معنائي[71] روندي از خودمراحلي[72] را بازسازي كند تا به شيوه خويش مشكلي را حل كند كه هگل آن را در منطق خود هدف قرار داده بود: «به نظر من آگاهي مطلق در نزد هگل مرحله‏اي است كه در محدوده آن ما مي‌توانيم ابزار منطقي خود را كاملأ تكامل بخشيم».

براندم هم‌راه با هم‌كاران آمريكائي خويش روبرت پيپين[73] و تري پينكارد[74] تفهيم ركودگرايانه‏اي[75] از «آگاهي مطلق» هگل را به ما ابلاغ مي‌كند. ما بايد كنجكاو باشيم كه او در كتاب بعدي خويش درباره هگل بر زمين عمل‏باورانه خواهد ايستاد و يا آن كه انگيختارهاي متافيزيكي‏اش بال خواهند گشود و او را پرواز خواهند داد. براندُم از يك‌سو گفتار آموزگار خويش رورتي را درباره اثر ويلفريد سيلر خاطرنشان مي‌شود که در آن روح هگل به زنجير كارناپ[76] كشيده شد. براندُم خود با تصوري دلبربائي مي‌كند كه بر اساس آن توانسته است روح رورتي را در راه خويش به‌سوي ويتگن‏اشتاين در گذار از كانت به‌سوي هگل لجام زند. من اين كار را گزينشي عقلائي درباره  هم‌زيائي [77]حاكم ميان ويتگن‏اشتاين پسين و هايدگر[78] پسين مي‌دانم.

 

این ترجمه برای نخستین بار در شماره 63 نشریه «طرحی نو»، خرداد 1381 انتشار یافت

 

پانویس‌ها:


 

[1] Jürgen Habermas

[2] Hegel

[3] Expressive Vernunft

[4] Robert Brandom

[5] Wittgenstein

[6] Kant

[7] Richard Rorty

[8] Formalpragamatik

[9] Suhrkamp

[10] Publikum

[11] Spekulativ

[12] Edmund Husserl

[13] Mc Dowell

[14] Pittsburgh

[15] Semantik

[16] Theorie des Diskurses

[17] Objektiver Geist

[18] Analytische Philodophie

[19] Sprechakt

[20] Souverän

[21] Frege

[22] Dommett

[23] Subjekt

[24] Handlungsfähig

[25] Normativ

[26] Esoterisch

[27] konstitutiv

[28] Autorität

[29] Spekulativer Impuls

[30] Naturalistisch

[31] Szientisch

[32] Rezeption

[33] Reichenbach

[34] Carnap

[35] Quine

[36] Davidson

[37] Hume

[38] Sprachpragmatik

[39] Hermeneutik

[40] Kostruktivismus

[41] Erlangen

[42] Semiotik

[43] Peirce

[44] Sprechakttheorie

[45] Marx

[46] Kierkegaard

[47] James Mead

[48] Dewey

[49] Innovative

[50] Semantik

[51] Inferentiell

[52] Wilfrid Seller

[53] Geltungsanspruch

[54] Lexikon

[55] Implikation

[56] Konstitutierung

[57] Aussage

[58] Hitary Butnam

[59] Expressive Vernunft

[60] Konnotation

[61] Selbst-entfaltung

[62] propositional

[63] diskursive

[64] Making it Explicit

[65] Intuitive

[66] kompetent

[67] know how

[68] Knowing that

[69] Empathie

[70] Selbstbezüglich

[71] Semantisch

[72] Selbstaufstufung

[73] Robert Pippin

[74] Terry Pinkard

[75] Deflationistisch

[76]  Carnap

[77] Symbiose

[78] Heidegger