آن ‌که مُدام دیگران را «یاوه‌گو» و «خائن» می‌نامد!

 

من هم یکی از کسانی بودم که در مراسم خاکسپاری و هم‌چنین در نشست بزر‌گداشت نخستین رئیس‌جمهور تاریخ ایران، زنده یاد ابوالحسن بنی صدر در شهر ورسای فرانسه شرکت داشتند.

هنوز در پاریس بودم که دوست دیرینم محسن خُلقی متنی را که گویا نوشته سید جواد طباطبائی بود، برایم فرستاد و چون باورم نمی‌شد آن که «استاد دانشگاه» بوده است، بتواند این‌گونه بدون ارائه سند و مدرک به بنی‌صدر بتازد، برایش نوشتم «شاید کسی این را نوشته و با نام طباطبائی انتشار داده است. از این کارها زیاد می‌شود.» اما دوستم با ارسال آدرس سایت «تاریخ ایرانی» که نوشته طباطبائی با عنوان «نکته‌ای در رثای بنی‌صدر» در آن انتشار یافته بود، برایم آشکار ساخت که سخت اشتباه اندیشیده‌ام و آن‌چه خوانده‌ام، تراوش اندیشه‌های کسی است که می‌کوشد با متهم کردن دیگران به «یاوه‌گوئی» و «خیانت» برای خود جایگاه ویژه‌ای در حوزه روشن‌اندیشان ایران دست و پا کند.[1]

سال گذشته، در جائی خواندم جواد طباطبائی در یکی از سخن‌رانی‌های خود درباره جلال آل احمد، علی شریعتی، حمید عنایت، حسین بشیریه و بسیاری دیگر از روشنفکران گفته بود که «هیچ ‌یک» از آنان « کار روشنفکری درخوری انجام نداده‌اند». برای آن که میزان «روشنفکری» او را بسنجم، به سراغ این یادداشت‌هایم رفتم و نوشتاری مبتنی بر سند و مدرک و بررسی آکادمیک در نقد کتاب «ابن خلدون و علوم اجتماعی» او نوشتم و آشکار ساختم که طباطبائی با آن که به زبان آلمانی تسلط چندانی ندارد، بخشی از نوشتارهای هگل و مارکس را بسیار بد و حتی نادرست به فارسی برگردانده است که هر کسی با خواندن آن کتاب در نهایت می‌تواند اندیشه‌های آن دو فیلسوف بزرگ را بد و نادرست بفهمد.[2]

او هم‌چنین در سال ۱۳۹۸ در نوشتاری خشم‌گینانه به محمد خاتمی تاخت، زیرا رئیس‌جمهور پیشین ایران که با خواندن کتاب درخشان آلکسی دو تو کویل «تحول دمکراسی در آمریکا» شیفته دولت فدرال دمکرات گشته است، به‌خود اجازه داده بود در یک سخن‌رانی در «جمع اعضای شورای شهر» الگوی فدرالیسم را برای ایران مطلوب‌ترین ساختار سیاسی بنامد.[3]

طباطبائی در نوشته دیگری که با عنوان «آن که تاریخ می‌داند و آن که نمی‌داند»[4] به سراغ تاریخ‌نویسانی هم‌چون  ایرواند آبراهامیان رفت که آثار پژوهشی ارزنده‌ای درباره تاریخ معاصر ایران و دوران  حکومت دکتر محمد مصدق نوشته‌ است. با آن که کتاب‌های تاریخی آبراهامیان مبتنی بر اسنادی هستند که از سوی دولت‌های بریتانیا و آمریکا انتشار یافته‌اند، طباطبائی آثار آبراهامیان را هم‌چون آثار دیگر کسانی که در انیران می‌زیند و به‌خود اجازه داده‌اند درباره تاریخ ایران بنویسند، «یاوه‌هائی» می‌داند که «خیانت به کشور و تاریخ آن از همه جای کتاب‌های آنان می‌بارد.» در این نوشتار نیز طباطبائی برای اثبات دشنام‌ها و ادعاهای خود هیچ سند و مدرکی دال بر نفی پژوهش‌های آبراهامیان و دیگر تاریخ‌نویسان ارائه نداده است.

این‌ها سه نمونه از مواضع افراطی و غیرعلمی سید جواد طباطبائی بوده‌اند که به‌آن‌ها به‌مثابه مشت نمونه خروار بسنده کرده‌ام. اما طباطبائی در رابطه با درگذشت زنده یاد بنی‌صدر به سیم آخر زده است.

در آغاز باید یادآور شوم که کوشش من پشتیبانی از باورهای علمی و سیاسی بنی‌صدر نیست، زیرا برداشت من از نگرش ماتریالیستی تاریخ که مبتنی بر اصل تولید و مبادله فرآورده‌های تولید شده میان افراد و جامعه است[5]، با برداشت آقای بنی‌صدر بسیار توفیر دارد. اما برای آن که نشان داده باشم داوری طباطبائی از نوشته‌های بنی‌صدر سطحی و سرشار از کینه‌ شخصی است، به بررسی برخی از ادعاهای او می‌پردازم.

طباطبائی در نوشتار «نکته‌ای در رثای بنی‌صدر» برای آن که او را تحقیر کند، مدعی است «بنی‌صدر... حتی تعریف اقتصاد را هم نمی‌دانست.»  اما کتاب «اقتصاد توحیدی» بنی‌صدر با این جمله آغاز می‌شود: «اقتصاد علم مبارزه با ندرت است.»[6] بنا بر فرهنگ دهخدا ندرت یعنی کمی، کمیابی، نایابی. به این ترتیب روشن می‌شود که بنا بر باور بنی‌صدر اقتصاد دانشی است که می‌خواهد چگونگی پیدایش و فراروی از کمبود، کم‌یابی و نایابی را که در یک جامعه وجود دارد و یا می‌تواند وجود داشته باشد، توضیح دهد. البته بنی‌صدر در همان مدخل یادآور شده است که تعاریف دیگری نیز از علم اقتصاد ارائه شده‌اند که برخی هم‌دیگر را نفی می‌کنند و حتی تعاریفی «ضد اقتصادی» از اقتصاد ارائه می‌دهند.

برای نمونه فریدریش انگلس برخلاف آقای بنی‌صدر نه از اقتصاد، بلکه از اقتصاد سیاسی سخن گفته است و مدعی است «اقتصاد سیاسی در معنای گسترده‌تر عبارت از دانشی است که در پی توضیح قوانین تولید و مبادله وسائل زندگی مادی حاکم در جوامع انسانی است.»[7] امروزه در دانشگاه‌های دولت‌های سرمایه‌داری موضوع دانش اقتصاد بررسی رابطه متقابلی است که میان تولید، مبادله و مصرف کالاها و خدمات وجود دارد و وظیفه اقتصاددان کشف سودآورترین رابطه  متقابل میان تولید، مبادله و مصرف است.[8]

البته این حق آقای طباطبائی و دیگران است که با تعریف بنی‌صدر از دانش اقتصاد موافق نباشند و آن را نادرست بدانند. اما از آن‌جا که تعریف‌های مختلفی از دانش اقتصاد وجود دارند، نمی‌توان کسی را که تعریف دیگری از این دانش عرضه می‌کند، «نادان» نامید. کسی که مدعی است تعریف بنی‌صدر از اقتصاد نادرست است، نخست باید تعریف او را به خواننده نوشتار خود عرضه کند و سپس به‌بررسی منطقی نادرستی‌های نهفته در آن اندیشه بپردازد. اما در نوشتار آقای طباطبائی نمی‌توان تعریف «نادرست» بنی‌صدر از اقتصاد و هم‌چنین پاسخ پژوهشی آقای طباطبائی در اثبات آن نادرستی‌ها را یافت. به‌عبارت دیگر، آن‌چه طباطبائی در «رثای» خود عرضه کرده است، نه بررسی پژوهشی و نه حتی پلمیک علمی است. او همان‌گونه که آبراهامیان را به «یاوه‌گوئی» و «خیانت به وطن» متهم کرده، بنی‌صدر را نیز به «نادانی» و ده‌ها دشنام زشت دیگر آراسته است.

طباطبائی که در آستانه پیروزی انقلاب در پاریس می‌زیست، در نشست‌های سخنرانی بنی ‌صدر درباره اقتصاد اسلامی شرکت کرده و مدعی است «گمان نمی‌کنم تا آن زمان در پاریس کسی یاوه‌تر از آن دربارۀ اقتصاد سخن گفته بوده است». در این‌جا نیز می‌بینیم طباطبائی بار دیگر بنی‌صدر را به «یاوه‌گوئی» متهم ساخته است، بدون آن که برای خواننده نوشته‌اش آشکار سازد که آن سخنان «یاوه» چه بوده‌اند. غم‌انگیز است آدمی چون طباطبائی که رعایت ساده‌ترین اصول بحث‌های آکادمیک را نیاموخته، در ایران استاد دانشگاه بوده است.

طباطبائی باز بدون ارائه کوچک‌ترین سند و مدرکی مدعی است انتشار کتاب «اقتصاد توحیدی» و نیز سخن‌رانی‌های بنی‌صدر درباره ساختار اقتصادی جمهوری اسلامی «بزرگ‌ترین آسیبی بود که بر پیکر اقتصاد کشور وارد آمد و تاکنون نیز جمهوری اسلامی، به‌رغم شکست همۀ تدبیرهای ممکن برای سرـ وـ سامان دادن به اقتصاد کشور، نتوانسته است خود را از اثرات سموم آن نظریۀ «اقتصادی» رها کند». طباطبائی از یک‌سو بر این باور است که اگر بنی‌صدر کتاب «اقتصاد توحیدی» خود را انتشار نداده و درباره محتوی آن کتاب در پاریس و ایران سخن‌رانی نکرده بود، وضعیت اقتصادی کنونی ایران حتمن بسیار به‌تر از آن‌چه هست، می‌بود، یعنی مسئول پیدایش وضعیت اقتصادی درب و داغان کنونی ایران نه رژیم حاکم، بلکه بنی‌صدر است و از سوی دیگر برای ما آشکار می‌سازد که چون رژیم اسلامی ایران نتوانسته است خود را از چنبره «نظریه‌های اقتصادی» بنی صدر رها سازد، در نتیجه «همه تدبیرهای ممکن» او « برای سر- و سامان دادن به اقتصاد کشور» شکست خورده‌اند. آیا مبتذل‌تر از این می‌توان در رابطه با وضعیت کنونی اقتصاد ایران سخن گفت؟

هر کسی که کمی از اقتصاد سرمایه‌داری آگاهی داشته باشد، می‌داند که سرمایه‌دارها در دولت‌هائی که حاضر به تضمین امنیت مالکیت خصوصی نیستند، سرمایه‌گذاری نخواهند کرد. به‌همین دلیل نیز از همان آغاز پیدایش جمهوری اسلامی بخشی از نیروهای چپ، مجاهد و روحانیتی که در پی دست‌یابی به ثروت‌های بادآورده بود، به‌نام مبارزه با «طاغوتی‌ها» به اشغال کارخانه‌های تولیدی و سلب مالکیت از سرمایه‌داران بهائی هم‌چون هژبر یزدانی، حبیب ثابت‌پاسال و سرمایه‌داران کمپرادور پرداختند و سبب فرار میلیاردها دلار سرمایه از ایران شدند. آیا در آن زمان بنی‌صدر هوادار «مصادره» کارخانه‌ها و ثروت «طاغوتی‌ها» و «فرار سرمایه» از ایران بود؟

هم‌چنین با آغاز جنگ میان عراق و ایران بخش عمده سرمایه‌ای که از صدور نفت به صندوق دولت واریز می‌شد، باید صرف هزینه جنگ می‌گشت و در نتیجه از حجم سرمایه‌گذاری دولت در زیرساخت‌های اقتصادی ایران با شتاب کاسته شد. استمرار فرار سرمایه‌های خصوصی از ایران سبب کاهش حجم تولید ناخالص ملی گشت، وضعیتی که تا به‌امروز ادامه دارد و حتی به‌خاطر تحریم‌های حداکثری ایالات متحده آمریکا از شدت و شتاب بیش‌تری برخوردار گشته است. آیا بنی‌صدر هوادار ادامه جنگ و یا تحریم‌‌های نفتی، بانکی و ... با هدف متلاشی ساختن اقتصاد ایران بود؟

آیا وجود اسکله‌های غیرقانونی در کشور و ورود سالانه بیش از ۲۰ میلیارد دلار کالاهای «قاچاق» توسط برخی از نهادهای دولتی که بدون پرداخت گمرک در بازار ایران فروخته می‌شوند و سبب اخلال در تولید برخی از صنایع و حتی تعطیلی برخی از شاخه‌های تولید داخلی گشته‌اند نیز بر اساس نظریه‌های بنی‌صدر برنامه‌ریزی شده‌اند؟

آیا در دورانی که بنی‌صدر در ایران بود، فساد اقتصاد ایران را فراگرفته بود و فسادی که اینک در اقتصاد دولتی و خصوصی ایران ریشه دوانده، فرآورده اندیشه‌های اقتصادی بنی‌صدر است؟

با بازگوئی این چند نمونه که برخی از مشکلات اقتصاد ایران را بازتاب می‌دهند، خواستم نشان داده باشم که هیچ‌کس بیش‌تر از سید جواد طباطبائی یاوه نمی‌گوید.

دیگر آن که طباطبائی بر این باور است که «بنی‌صدر به لحاظ گمراهی‌هائی که در سیاست و سیاست اقتصادی کشور وارد کرد یکی از مضرترین آدم‌هایی است که فرصت آن را پیدا کردند، با دست باز، خیالات خود را به واقعیت تبدیل کنند.»

یکم آن که طباطبائی قادر نیست حتی یکی از گمراهی‌های اقتصادی بنی‌صدر را که موجب ویرانی اقتصاد ایران گشت، برای خواننده نوشته خود بازگو کند. او از آن‌جا که نمی‌تواند وارد جزئیات شود، به کلی‌گوئی بسنده می‌کند، آن هم بدون ارائه سند و مدرک.

دوم آن که آیا این فقط بنی‌صدر بوده است که پس از پیروزی انقلاب در ایران فرصت پیدا کرد تا «خیالات» خود را به «واقعیت تبدیل» کند؟ آیا در همان دورانی که بنی‌صدر هنوز در ایران بود، خمینی با طرح «اقتصاد مال خر است»[9] در پاشیدن شیرازه زیرساخت اقتصادی کشور نقشی نداشت؟ آیا مصادره کارخانه‌ها توسط هواداران رژیم اسلامی و نیروهای «چپ» و مجاهد و اداره آن نهادها توسط روحانیون و شوراهای کارگری که از دانش تولید و اقتصاد آگاهی چندانی نداشتند را بنی‌صدر طراحی و توصیه کرده بود؟

سوم آن که آیا سیاستمداران کشورهای پیش‌رفته سرمایه‌داری و متعلق به‌ «جهان آزاد»  پس از دست‌یابی به‌قدرت سیاسی در پی تبدیل «خیالات» خود به «واقعیت» نیستند؟ برای نمونه دونالد ترامپ برای «واقعیت» بخشیدن به «خیالات» خود «با دست باز» تمامی پروژه‌های سیاسی، اقتصادی، بهداشتی، محیط‌زیستی و ... اوباما را لغو و باطل نکرد؟ آیا تغییر حکومت‌ها در کشورهای دمکراتیک همیشه هم‌راه با دگرگونی در سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و ... نیست؟ چکیده آن که طباطبائی از جهان واقعی پیرامون خویش هیچ نمی‌داند، وگرنه به طرح چنین ادعاهای سبک‌سرانه نیازی نمی‌بود.

طباطبائی به همین ضد و نقیض گوئی‌ها بسنده نمی‌کند و بنی‌صدر را «در صدر سیاهۀ جنایتکاران اقتصادی قرار» می‌دهد، آن‌هم «در مواردی، با کارنامه‌ای بدتر از مغولان». گیریم که طباطبائی در ارزیابی خود از «سیاهه» بنی‌صدر حق دارد. هم او پیش‌تر یادآور شده بود که رژیم جمهوری اسلامی طی ۴۰ سال گذشته نتوانسته است گریبان خود را از «آسیب» نظرهای اقتصادی بنی‌صدر رها سازد. به‌این ترتیب می‌توان به این نتیجه رسید طباطبائی تنها کسی است که از همان آغاز پیدایش جمهوری اسلامی به «آسیب»‌های نظرهای اقتصادی بنی‌صدر پی برده بود که «در مواردی ... بدتر از مغولان» اقتصاد ایران را ویران ساختند. آیا او طی ۴۰ سال گذشته کوشید تباهی نظرهای اقتصادی بنی‌صدر را به حکومت‌گران جمهوری اسلامی و مردم ایران بشناساند و راهی برای برون‌رفت از نفوذ آن اندیشه‌های «جنایت‌کارانه» بر جامعه و اقتصاد کشور عرضه کند؟ اما در آثار او که خود را «روشن‌اندیش» می‌پندارد، نوشتاری در این مورد نمی‌توان یافت، آن هم به این دلیل ساده که او از یک‌سو مرد میدان سیاست کارکردی نیست و از سوی دیگر در عرصه تئوری‌های اقتصادی سخنی برای گفتن نداشت و ندارد. اما اینک که بنی‌صدر دیگر در میان ما نیست و نمی‌تواند به «یاوه‌های» او پاسخ دهد، درباره «مضرات» نظرهای اقتصادی او رجز می‌خواند.

طباطبائی بسیار آزرده‌ خاطر است که برخی در ارزیابی از کارنامه سیاسی بنی‌صدر او را «ملّی»، «ملّی‌گرا» و «ایرن‌دوست» نامیده‌اند. او از خود و ما می‌پرسد «چگونه می‌توان کسی را که از او این همه سخنان گمراه کننده و فاجعه‌بار برای اقتصاد ملّی صادر شده»، «ملّی‌گرا» و «میهن‌دوست» نامید!

بنی‌صدر برخلاف آقای طباطبائی که هیچ‌گاه فعال سیاسی نبوده است، از دوران دبیرستان به سیاست گروید و از پیروان نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق بود، نهضتی که در پی تحقق استقلال و آزادی ایران بود. او در دوران نخست‌وزیری دکتر علی امینی مسئول سازمان دانشجویان جبهه ملی در دانشگاه تهران بود و به گفته خود در تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شرکت داشت. او پس از سفر به فرانسه در کنفدراسیون و سازمان‌های جبهه ملی خارج از کشور فعال بود و پس از انشعاب در جبهه ملی خارج از کشور با یاران خود «انتشارات مصدق» و «انتشارات مدرس» را راه انداخت و «خبرنامه جبهه ملی سوم» را انتشار داد. بنی‌صدر پس از بازگشت به ایران در کانون قدرت سیاسی قرار داشت و با شرکت در بحث‌های رادیو- تلویزیونی توانست خود را به‌ایرانیان بشناساند و با برخورداری از پشتیبانی خمینی از سوی مردم به ریاست جمهوری برگزیده شد. او در دوران کوتاه ریاست جمهوری خویش در سازماندهی نیروهای ارتش در جنگ با عراق تلاش کرد و هم‌چنین کوشید نهادهائی را که تازه به‌وجود آمده بودند و کردارهایشان فراقانونی بود، مهار و با اژدهای استبدادی که به‌تدریج از زیر عبای ملایان نمایان می‌گشت، مبارزه کند، تلاشی که سرانجام سبب عزل او از مقام ریاست جمهوری شد. در تبعید نیز هدف اصلی مبارزه بنی‌ صدر دفاع از استقلال و تحقق آزادی مردم ایران بود. او بیش از ۷۰ کتاب و نوشتارهای فراوانی در حوزه سیاست، اقتصاد و فلسفه انتشار داد.

باورهای ایدئولوژیک و معرفتی هر کسی مضمون مبارزه از استقلال و آزادی او را برمی‌نمایاند و بنی‌صدر نیز در این رابطه تافته جدابافته‌ای نبوده است. ارزش‌های دینی و اخلاقی و برداشتی که بنی‌صدر از مقوله «حق» داشت، خمیرمایه مبارزه سیاسی و اجتماعی او را تشکیل می‌دادند. می‌توان مخالف خصوصیت‌های شخصیتی و نیز تئوری‌های  سیاسی - ایدئولوژیک او بود، ولی نمی‌توان مبارزه او برای تحقق استقلال و آزادی مردم ایران را به‌خاطر مخالفتی که با رفتارهای شخصی و ایدئولوژیک او می‌توانیم داشته باشیم، محکوم کرد. اما این همان کار زشتی است که طباطبائی از آغاز تا پایان نوشتار خود انجام داده است.    

هامبورگ، ۱۰ نوامبر ۲۰۲۱

msalehi@telekom.de

www.manouchehr-salehi.de

 

پانوشت‌ها:

 

[5] Marx-Engels Werke, Band 20 (Anti Dühring), Seite 248

[6] ابوالحسن بنی‌صدر، اقتصاد توحیدی، ناشر اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا و انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا، خرداد ۱۳۵۷، صفحه یک

[7] Marx-Engels Werke, Band 20 (Anti Dühring), Seite 136