منوچهر صالحی

گفتاری درباره نوروز

مردمی كه در یك سرزمین با یك‌دیگر زندگی می‏كنند، مجبورند میان خود رابطه برقرار سازند و در نتیجۀ یك‌چنین مراوده‌ای است كه زبان و فرهنگ و تاریخ مشترك به‌وجود می‏آید. بنابراین فرهنگ مشترك زیرپایه پیوندهای قومی و ملی را تشكیل می‌دهد. در این رابطه می‏توان به نوروز اشاره كرد. نوروز یكی از كهن‌سال‌ترین نهادهای فرهنگی اقوامی است كه با وجود تفاوت‌های زبانی و نژادی با یك‌دیگر در نجد ایران زندگی كرده و تاریخ و فرهنگ مشتركی را به‌وجود آورده‌اند. شاید در این رابطه بتوان از جشن نوروز به‌عنوان یكی از مهم‌ترین نهادهای فرهنگ مشترك تمامی ملیت‌هائی نام برد كه در نجد ایران زندگی می‌كنند.

می‏دانیم كه پیش‏ از هجوم اقوام آریائی نژاد به نجد ایران، در این بخش‏ از جهان مردمی با فرهنگ و زبان‌های بومی گوناگون زندگی می‏كردند. اقوام آریائی در آن دوران مردمی كوچنده بودند و برای به‌دست آوردن مراتع سرسبز از شمال به سوی ایران آمدند و توانستند بر كسانى كه در نجد ایران زندگى می‏كردند، استیلا یابند و به‌تدریج آن اقوام را در خود جذب كنند. دیری نپائید كه اقوام آریائی به زندگى کشاورزی روی آوردند و در حدود ۷۰۰ سال پیش‏ از میلاد نخستین دولت آریائی، یعنی دولت ماد را تأسیس‏ كردند. كمی پیش‏ از این دوران، یعنی در حدود ۸۰۰ سال پیش‏ از میلاد باید زرتشت، پیامبر آریائی نژاد ظهور كرده باشد. آئین او از مردمی كه به كشاورزی روی آورده‌اند، دفاع می‏كند و اقوام كوچنده را كه برای زندگی کشاورزی ارزشی قائل نبودند و مردمی را كه به زندگی روستائی و حتی شهرنشینی ‍ روی آورده بودند، مورد شبیخون قرار می‏دادند و به آن‌ها شبیخون می‌زدند، نیروهای اهریمنی می‏نامد.[1]

در كتاب‌های ‍ تاریخی آمده است كه مادها از شش قبیله تشكیل شده بودند و در ابتدأ گله‌دار، یعنی اقوامی كوچنده بودند و سپس‏ به تدریج به كشاورزی روی آوردند.[2] پیدایش‏ دولت ماد زمانی رخ ‏داد ‍ كه تولید كشاورزی به وجه غالب تولید اجتماعی در بخش‏ شمال غربی ایران بدل گشته بود. از زمان پیدایش‏ دولت ماد تا كنون بیش‏ از ۲۶۰۰ سال می‏گُذرد. یك بررسی كوتاه نشان می‏دهد كه در این دوران نجد ایران سده‌‌ها زیر سلطه بیگانگان قرار داشت و اقوام دیگرى با زبان‌ها، سنت‌ها و فرهنگ‌های گوناگونی بر مردم آریائی‏‌تبار نجد نشین ایران حكومت كردند. ایران طی ۲۶۰۰ سال گُذشته بیش‏ از ۲۰۰ سال زیر سلطه یونانیان قرار داشت. علاوه بر آن، تا پیدایش‏ حكومت صفاریان كه در بخشی از ایران بدون تأئید خلیفه عباسی حكومت می‏كرد، اعراب 240 سال به‌طور كامل بر ایران تسلُط داشتند. پس‏ از زوال حكومت‌های ایرانی‌تبار، دیری نپائید كه ایران به تصرفِ اقوام ترك‌تبار در ‏آمد و این اقوام بیش‏ از ۲۳۰ سال در رأس‏ دولت‌هائى قرار داشتند كه بر ایران حكومت كردند. از آن پس‏ نیز اقوام مغول و تاتار بیش‏ از ۲۶۰ سال ایران را زیر سلطه سیاسی- نظامی خود داشتند. خلاصه آن كه اقوام انیرانی نزدیك به ۱۰۰۰ سال در ایران حكومت كردند. اما با این حال می‏‌بینیم كه نه سلطه یونانیان، نه حاكمیت اعراب، نه استیلای اقوام ترك‌نژاد و نه سیطره مغول‌ها و تیموریان بر ایران، نتوانست هویت ملی- فرهنگی ایرانیان را خدشه‌دار سازد. ایرانیان توانستند در تمامی این دوران هویت فرهنگی و قومی خود را حفظ كنند و در بیش‌تر موارد، اقوام مهاجم را در سپهر فرهنگ خود جذب نمایند و آن‌ها را وادار سازند كه به آداب و رسوم ایرانی احترام گُذارند و حكومت‌های خود را بر اساس‏ ضابطه‌های فرهنگ ایرانی شالوده‌ریزی كنند.

جشن‏های نوروز و مهرگان دو جشن بزرگ آریائیان بوده‏اند. در دوران‏هائی كه ایران به مستعمره قدرت‏های بیگانه بدل گشته بود، یعنی زمانی كه یونانی‏ها بر ایران سلطه یافتند و یا در هنگامی كه اعراب ایران را ضمیمه امپراتوری اسلامی خود ساختند و یا در دورانی كه فتنه مغول سراسر ایران را فراگرفت، برگزاری جشن نوروز كوششی بود از سوی ایرانیان برای حفظ و پایداری هویت فرهنگی و قومی خویش. ایرانیان با بزرگداشت جشن‏های باستانی خود به پایداری و استمرار ارزش‏های فرهنگی، دینی و اجتماعی خویش تداوم بخشیدند. همین امر سبب شد تا ایرانیان برخلاف مردم سوریه، مصر و … تحت تأثیر فرهنگ اقوام غالب قرار نگیرند و در آن حل و جذب نشوند. حتی كوشش‏های خمینی كه می‏خواست «ملت ایران» را به «امت اسلام» تبدیل كند و به‌همین دلیل با نمودهای فرهنگی ایران باستان در ستیز بود‏، نتوانست در ممنوع ساختن برگزاری جشن نوروز چاره‏ساز شود. مقاومت مردم در برابر خواست و تمایل خمینی، سرانجام حكومت اسلامی را مجبور ساخت كه به ایرانیت و همراه با آن به بزرگ‌داشت جشن نوروز تن در دهد.

در حال حاضر نیز نه تنها در ایران، بلكه در افغانستان، تاجیكستان، جمهوری آذربایجان و نیز در بخش‏هائی از پاكستان مردم نوروز را جشن می‏گیرند. مردم كردتباری كه در تركیه، عراق و سوریه زندگی می‏كنند، می‌كوشند با برگزاری جشن نوروز از هویت فرهنگی و ملی خویش حراست كنند، هر چند كه در تركیه برگزاری جشن نوروز تا چند سال پیش قدغن بود.

با آن‌كه در اوستا، یعنی در كهن‏ترین اثر نوشتاری ایرانیان از نوروز نامی برده نشده‏، با این حال نوروز یكی از جشن‏های بسیار كهن ایرانی است. هردوت نیز در تاریخ خود با آ‌ن‌كه به عادات و رسوم ایرانیان اشاره می‏كند، لیكن از جشن نوروز نامی نمی‌برد. اما بنا بر تحقیقات دارمستتر Darmesteter در برخی از كتاب‏های دینی كه در دوران ساسانی نوشته شده‏اند و از آن جمله در «بندهش» از جشن نوروز یاد شده است.[3]

در «نوروزنامه» كه می‏گویند حكیم عمر خیام آن‌را نگاشته است، درباره پیدایش «نوروز» چنین آمده است: «اما سبب نهادن نوروز آن بوده است كه چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بود: یكی آن كه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانه روز به اول دقیقه حمل باز آید به همان وقت و روز كه رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت كم شود و چون جمشید آن روز را یافت، نوروز نام نهاد و جشن آئین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدأ كردند.»[4]

بررسی آثار كهن نشان می‏دهند كه «نوروز» با تمامی تاریخ اساطیری ایران ارتباط دارد. بنا بر داستان‏های اساطیری ایران، از یك‌سو خدا جهان و هفت آسمان را باید در این روز خلق كرده باشد و ار سوی دیگر خلقت انسان نیز در همین روز انجام گرفته است.

بر اساس بسیاری از كتاب‏های تاریخی دو نوروز وجود داشت. روز اول فروردین را كه روز آغاز سال است، «نوروز عامه» می‏نامیدند. در عوض روز ششم فروردین را «نوروز خاصه» نام نهاده بودند. بر اساس داستان اساطیری دیگری كه در «برهان قاطع» و چند اثر دیگر ثبت شده است، جمشید بنیانگذار «نوروز» است. هنگامی كه جم «سیر عالم می‌كرد، چون به آذربایجان رسید، فرمود تخت مرصعی را بر جای بلندی رو به‌جانب مشرق بگذارند و خود تاج مرصعی بر سر نهاد و بر آن تخت بنشست. همین كه آفتاب طلوع كرد و پرتوش بر آن تاج و تخت افتاد، شعاعی در غایت روشنی پدید آمد. مردمان از آن شادمان شدند و گفتند: این روز نو است و چون به زبان پهلوی شعاع را شید می‌گویند، این لفظ را بر جم افزودند و او را جمشید خواندند. و جشن عظیم كردند و از آن روز این رسم پیدا شد[5]

هم‌چنین در واژه‌نامه «انجمن آرأ ناصری» كه آن را رضاقلی خان هدایت در سده ۱۳ هجری تدوین كرد، روایت دیگری درباره پیدایش نوروز ارائه شده است. در این فرهنگ آمده است: «چون شاهنشاهی به جمشید رسید، تجدید آئین ایزدپرستی كرد ... و نامید این روز را نوروز و عید گرفت.» دیگر آن كه بنا به همین فرهنگ «و گویند در این روز نیشكر به‌دست جمشید شكسته شد و از آن خورده شد و آبش معروف و مشهور گردیده و شكر از آن ساختند.»[6]

ابوریحان بیرونی كه دانشمندی بزرگ بود، در كتاب «آثارالباقیه» درباره پیدایش نوروز می‌نویسد: پارسیان «نوروز را دلیل پیدایش و آفرینش جهان دانستند و گفته‌اند در این روز بود كه خداوند افلاك را پس از آن كه مدتی ساكن بودند، به گردش درآورد و ستارگان را پس از چندی توقف گردانید و آفتاب را برای آن كه اجزای زمان از سال و ماه و روز به آن شناخته شود، آفرید ... و گفته‌اند خداوند عالم سفلی را در این روز آفرید و كیومرث در این روز به شاهی رسید و این روز جشن او بود كه به معنای عید او است و نیز گفته‌اند خداوند در این روز خلق را آفرید و این روز و مهرگان تعیین كننده زمان هستند، چنان كه ماه و آفتاب فلك را تعیین كنند.»[7]

اما پیش از آن كه ایرانیان نوروز را گرامی دارند، در ایران باستان جشنی گرفته می‌شد كه آن را «فروردگان» Farvardagan و یا فروردیان Farvaradyan می‌نامیدند. در «برهان قاطع» در رابطه با جشن فروردگان آمده است كه فروردگان «یعنی پنج روز آخر سال و این پنج روز را فارسیان به غایت معتبر دارند و جامه‌های نفیس پوشند و جشن سازند و عطریات بسیار به‌كار برند و تنعمات كنند و میوه‌های لطیف خورند و به آتش‌خانه‌ها روند و گاهنبار همسپتمیدیم(؟) را به عمل آورند، یعنی دعاها و بخوراتی كه روز اول خمسه مسترقه باید خواند و باید كرد، در این پنج روز كنند و بخوانند.»[8] اما فرهنگ دهخدا تفسیر دیگری از واژه «فروردگان» ارائه می‌دهد: «ایرانیان باستان جشنی داشته‌اند بنام فروردگان [فروردیان] كه آن دو روز طول می‌كشید، فروردگان كه در پایان سال گرفته می‌شد، ظاهرأ در واقع روزهای عزا و ماتم بود و نه جشن و شادی ... و ظاهرأ به همین سبب جشن نوروز كه پس از آن می‌آمده، علاوه بر آن كه روز اول سال محسوب می‌شد، روز شادی بزرگان بوده است.»[9]

به‌هرحال، آن چنان كه در «برهان قاطع» نوشته شده، در دوران ساسانیان، شاهان كه از آن‌ها به عنوان «اكاسره»[10] نام برده شده است، از «نوروز عامه تا نوروز خاصه كه شش روز باشد، حاجت‌های مردمان را برآورندی و زندانیان را آزاد كردندی و مجرمان را عفو فرمودندی و به عیش و شادی مشغول بودندی.»[11]

در «نوروزنامه» جستاری نگاشته شده است درباره مراسم جشن نوروز در دربار شاهان ساسانی. بر اساس گزارش حكیم عمر خیام «آئین ملوك عجم از گاه كی‌خسرو تا به روزگار یزدجرد شهریار كه آخرین ملوك عجم بود، چنان بوده است كه روز نوروز نخست كس از مردمان بیگانه، موبد موبدان پیش ملك آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یك دسته خوید[12] سبز رسته و شمشیری و تیركمان و دوات و قلم و اسپی و بازی و غلامی خوب‌روی و ستایش نمودی و نیایش كردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان. چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی، پس بزرگان دولت آمدندی و خدمت‌ها پیش آوردندی.»[13] آن‌چه كه موبد موبدان به شاه می‌گوید، در «نوروزنامه» چنین به ثبت رسیده است: «شها، به حشن فروردین به ماه فروردین، به آزادی گزین یزدان و دین كیان، سروش آورد تو را دانائی و بینائی به كاردانی و دی ‌زی و با خوی هژیر[14] و شادباش بر تخت زرین و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاكان در همت بلند و نیكوكاری و ورزش داد و راستی نگاه‌دار، سرت سبزباد و جوانی چو خوید، اسپت كامكار و پیروز و تیغت روشن و كاری به دشمن و بازت گیرا و خجسته به درم و دینار، پیشت هنری و دانا گرامی و درم خوار و سرایت آباد و زندگانی بسیار.» در «نوروزنامه» سپس چنین آمده است: «و چون این بگفتی، چاشنی كردی و جام به ملك دادی و خوید در دست دیگر نهادی و دینار در پیش تخت او بنهادی و بدین آن خواستی كه روز نو و سال نو هر چه بزرگان اول دیدار چشم بر آن افكنند تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در كامرانی بمانند و بر آن برایشان مبارك گردد كه خرمی و آبادانی جهان در این چیزها است كه پیش ملك آورندی.»[15]

جاحظ كه گویا در سال ۱۶۰ هجری در شهر بصره زاده شد و در سال ۲۵۵ هجری در همان شهر درگذشت، در كتاب «المحاسن و الاضداد» خود درباره مراسم نوروز ایرانیان اطلاعات بسیار ارزشمندی را گرد آورده است. بنا بر گزارش او «در هر یك از ایام نوروز پادشاه بازی سپید پرواز می‌داد و از چیزهائی كه شاهنشاهان در نوروز به خوردن آن تبرك می‌جستند، اندكی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود، و در هر نوروزی برای پادشاه با كوزه‌ای آهنین یا سیمین آب برداشته می‌شد. در گردن این كوزه قلاده‌ای قرار می‌دادند از یاقوت‌های سبز كه در زنجیری زرین كشیده و بر آن مهره‌های زیرجد كشیده بودند، این آب را دختران دوشیزه از زیر آسیاب‌ها برمی‌داشتند.»[16] هم‌چنین او نوشته است هرگاه نوروز به شنبه می‌افتاد، در آن صورت «پادشاه می‌فرمود كه از رئیس یهودیان چهار هزار درهم بستانند و كسی سبب این كار را نمی‌دانست جز این كه این رسم بین ملوك جاری شده و مانند جزیه گردیده بود». بر اساس گزارش او «۲۵ روز پیش از نوروز در صحن دارالملك ۱۲ ستون از خشت خام بر پا می‌شد كه بر ستونی گندم و بر ستونی جو و بر ستونی برنج و بر ستونی باقلی و بر ستونی كاجیله[17] و بر ستونی ارزن و بر ستونی ذرت و بر ستونی لوبیا و بر ستونی نخود و بر ستونی كنجد و بر ستونی ماش می‌كاشتند و این‌ها را نمی‌چیدند مگر به غنا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوب را می‌كندند و میمنت را در مجلس می‌پراكندند و تا روز مهر از ماه فروردین [۱۶ فروردین] آن را جمع نمی‌كردند ... و گمان می‌كردند كه هر یك از آن‌ها نیكوتر و بارورتر شود، محصول در آن سال فراوان خواهد بود.»[18]

یكی از مراسم مهم جشن نوروز بارعام دادن شاهان بود. همان‌طور كه گفته شد، پنج روز نخست فروردین را «نوروز عامه» می‌نامیدند و در این پنج روز شاهان بارعام می‌دادند. درباره مراسم بارعام نیز مطالب با اهمیتی را می‌توان در آثار كهن یافت. ابوریجان بیرونی در «آثارالباقیه» كه آن را به عربی نوشته، در این باره چنین نگاشته است: «آئین ساسانیان در این ایام چنین بود كه پادشاه به روز نوروز شروع می‌كرد و مردم را اعلام می‌نمود كه برای ایشان جلوس كرده كه به ایشان نیكی كند و روز دوم را برای دهقانان كه قدری مقام‌شان بالاتر از توده بود، جلوس می‌كرد و خانواده‌ها نیز در این قسمت داخل بودند و روز سوم را برای سپاهیان و بزرگان و خاصان خود و روز پنجم برای خانواده و خدم بود و به‌هر كدام آنچه مستحق رتبه و اكرام بودند، ایصال می‌كرد و آنچه مستوجب و سزاوار مبرت و انعام بودند، می‌رساند و چون روز ششم می‌شد، از قضای حقوق مردم فارغ و آسوده شده بود و برای خود نوروز می‌گرفت و جز اهل انس و اشخاصی كه سزاوار خلوت‌اند، كسی دیگر را نمی‌پذیرفت و در این روز آن‌چه را كه روزهای گذشته برای تفریق می‌كرد و می‌بخشید و هر چه كه قابل خزانه و تودیع بود، نگه‌می‌داشت[19]

اما از مراسمی كه در دوران نوروز در میان توده مردم وجود داشت، اطلاعات چندانی وجود ندارد. با این حال بیرونی یادآور می‌شود كه «در این روز رسم است كه مردمان برای یك‌دیگر هدیه می‌فرستند» و به‌خاطر گرامی‌داشت كشف نیشكر «مردم برای یك‌دیگر شكر هدیه فرستادند.»[20] هم‌چنین او یادآور می‌شود كه چون با بازگشت جم به جهان قحطی از میان رفت و «هر چوبی خشك شده بود، سبز شد»، پس به‌خاطر گرامی‌داشت این رخداد تاریخی «این رسم در ایرانیان پایدار ماند كه روز نوروز در كنار خانه هفت صنف از غلات در هفت استوانه بكارند و از روئیدن این غلات به‌‌‌خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند.»[21] دیگر آن‌كه بیرونی یادآور می‌شود كه «مردم در این روز هنگام سپیده دم از خواب برمی‌خیزند و با آب قنات و حوض خود را می‌شویند و گاهی نیز آب جاری بر خود از راه تبرك و دفع آفات می‌ریزند. در این روز مردم به‌یك‌دیگر آب می‌پاشند.»[22] هم‌چنین «رسم ملوك خراسان این است كه در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می‌دهند.»[23] دیگر آن‌كه تمامی مردم با آغاز نوروز باید مالیات‌هائی را كه دولت برایشان تعیین كرده بود، به مباشرین حكومت می‌پرداختند.

و سرانجام، پس از آن‌كه مأمون كه مادرش و همسرش ایرانی بودند، توانست با كمك طاهریان به‌قدرت دست یابد، برگزاری جشن نوروز و دیگر رسوم و آداب ایرانی را در دربار خلافت مرسوم كرد.[24]

از مراسمی كه هنوز در رابطه با جشن نوروز در ایران برگزار می‌شوند، می‌توان از چیدن «سفره هفت سین»، جشن «چهارشنبه سوری» و مراسم «سیزده بدر» نام برد. در این‌جا كوشش می‌شود به اختصار درباره هر یك از این مراسم توضیح می‌دهیم:

همان‌طور كه در پیش یادآور شدیم، مردم ایران در هزار سال پیش، یعنی در دورانی كه ابوریحان بیرونی می‌زیست، در آستانه فرارسیدن نوروز، هفت گیاه را در هفت استوانه پرورش می‌دادند تا هم رسیدن بهار را گرامی دارند و هم آن‌كه برای خود سالی پر بركت را آرزو كنند. همین امر نشان می‌دهد كه نوروز را باید ایرانیانی بنیاد نهاده باشند كه از زندگی عشایری دست برداشته و به كشاورزی روی آورده بودند. نوروز آغاز فصل بهار است كه فعالیت كشاورزی با آن آغاز می‌شود. بزرگ‌داشت نوروز، یعنی ارج دادن به تولید كشاورزی.

در حال حاضر مردم با گردآوری هفت شئی كه نام آن‌ها با حرف سین آغاز می‌شود، «سفره هفت سین» را می‌آرایند. «سفر هفت سین» یكی از مشهورترین مراسم نوروز است. ایرانیان معمولأ بر روی این سفره سیب، سیاه‌دانه، سنجد، سماق، سیر، سبزه گندم، سبزی، سمنو، سركه، سكه، آئینه و ... می‌گذارند. بیش‌تر این اشیاء دارای منشأ گیاهی هستند. همین امر بار دیگر ثابت می‌كند كه نوروز را ایرانیان پس از آن‌كه به كشاورزی روی آوردند، اختراع كردند و جشن گرفتند. همان‌طور كه از «آثارالباقیه» ابوریجان بیرونی نقل كردیم، در هزار سال پیش نیز مرسوم بود كه «هفت صنف از غلات در هفت استوانه بكارند و از روئیدن این غلات به‌خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند.»[25]

در فرهنگ‌های كهن به واژه تركیبی چهارشنبه سوری برنمی‌خوریم. اما بررسی این تركیب نشان می‌دهد كه ایرانیان آخرین روز چهارشنبه از سال را جشن می‌گرفتند، چرا كه واژه سور به معنی جشن است. در عصر روز سه شنبه، ایرانیان به پیشواز آخرین روز چهارشنبه سال می‌روند و در كوچه‌ها بوته‌های علف و خوار را آتش می‌زنند و دسته‌جمعی از روی آتش می‌پرند و می‌گویند«زردی من از تو، سرخی تو از من». هم‌چنین در شب چهارشنبه سوری مردم كوزه خالی از آب را می‌شكستند و بر این باور بودند كه بلاها در كوزه تراكم یافته‌اند و با شكستن آن می‌توان سال نو را بدون بلا آغاز كرد. دیگر آن‌كه در همین شب مردم به هم‌دیگر آجیل تعارف می‌كنند كه آن‌را «آجیل چهارشنبه سوری» می‌نامند. این آجیل باید هم شور و هم شیرین باشد. در برخی از نقاط ایران آجیل چهارشنبه سوری را «آجیل مشكل گشا» می‌نامند. دیگر آن‌كه در شب چهارشنبه سوری مردم «فالگوش» می‌ایستند، یعنی در گوشه‌ای كز می‌كنند و به سخنان اولین عابری كه رد می‌شود، گوش می‌دهند و هر چه از دهان آن عابر شنوند را به فال خود می‌گیرند. اگر آن سخنان خوب بودند، سال آینده را سالی خوب می‌دانند و بر عكس، هرگاه از آن عابر سخنی بد بشنوند، سال آینده را بد ارزیابی می‌كنند. هم‌چنین كسانی كه دارای مشكلی هستند، گوشۀ دستمالی یا چادری را گره می‌زنند و بر سر راه می‌ایستند و از اولین عابری كه رد می‌شود، می‌خواهند كه آن گره را باز كند . اگر آن كس حاضر به‌این كار شد، گمان دارند كه از مشكلاتشان در سال نو گره‌گشائی خواهد شد.

جشن «سیزده بدر» نیز یكی از جشن‌های كهن آریائیان است. ایرانیان نیز هم‌چون بیش‌تر اقوام آریائی عدد سیزده را نحس می‌دانند. بنابراین در سیزدهمین روز سال نو از خانه‌ها بیرون می‌روند و در چمن‌زارها به‌سر می‌برند تا نحسی برای تمام سال از خانه آن‌ها دور شود. در این روز مردم به جشن و پایكوبی می‌پردازند و دوشیزگان با گره زدن سبزه آرزوی شوهر خوب برای خود می‌كنند.

 

پانویس‌ها:


[1] «گات‌ها»، ترجمه و تألیف ابراهیم پورداود، صفحه ۷۳

 

[2] «تاریخ ایران»، سر پرسی ساكس، ترجمه فخر داعی گیلانی، ناشر دنیای كتاب، سال انتشار ۱۳۷۰، صفحه ۱۳۰. و نیز «تاریخ كامل ایران»، تألیف دكتر عبدالله رازی، انتشارات اقبال، سال انتشار ۱۳۴۱، صفحه ۱۷

[3] بنگرید به Darmsteter, Etudes graniennes Vol. II. P. صفحات ۹-۲۰۸ 

[4] «كلیات آثار پارسی حكیم عمر خیام» به تحقیق و اهتمام محمد عباسی، انتشارات بارانی، سال انتشار ؟، صفحه ۳۰۶

[5] «برهان قاطع»، ابن خلف تبریزی، به اهتمام محمد عباسی، مؤسسه مطبوعاتی فریدون علمی، سال انتشار ؟، صفحه ۱۱۵۲

[6] «فرهنگ انجمن آرا»، تألیف رضاقلی خان هدایت، به نقل از فرهنگ دهخدا، جلد ۴۸، صفحه ۸۷۲

[7] «آثارالباقیه»، ابوریجان بیرونی، ترجمه اكبر دانا سرشت، انتشارات امیر كبیر، سال انتشار ۱۳۶۳، صفحه ۳۲۵

[8] «برهان قاطع»، صفحه ۸۲۷

[9] «فرهنگ دهخدا»، جلد 48، صفحه ۸۷۳

[10] اكاسره جمع عربی واژه كسرا فارسی است كه لقب برخی از شاهان ساسانی و از آن جمله انوشیروان كسرا بوده است.

[11] «برهان قاطع»، صفحه ۱۱۵۲

[12] «خوید به جو و گندمی گویند كه سبز شده باشد، لیكن خوشه آن هنوز نرسیده باشد و به معنی غله‌زار هم به نظر آمده است و به كسر اول نیز به معنی غله و جو نارس بود»، «برهان قاطع»، صفحه ۴۶۱

[13] «كلیات آثار پارسی حكیم عمر خیام»، صفحه ۳۲۲

[14] «به معنی ستوده و پسندیده و خوب و نیك و خاصگی باشد. و به معنی جلدی و چابكی و هوشیاری هم آمده است». «برهان قاطع»، صقحه ۱۲۰۱

[15] «كلیات پارسی حكیم عمر خیام»، صفحات ۴-۳۲۳

[16] «المحاسن الاضداد»،عمروبن بحرین محبوب ابن افزاره كنانی بصری، صفحه ۲۳۴، به نقل از «فرهنگ دهخدا»، جلد ۴۸، صفحه ۸۷۳

[17] این واژه را نمی‌توان در فرهنگ‌ها یافت. شاید كاجیره باشد كه بنا به «فرهنگ دهخدا» «دانه‌ای باشد سفید كه از آن روغن كشند»، جلد ۳۹، صفحه ۷۳

[18] «المحاسن الاضداد»، صفحه ۲۳۴، به نقل از «فرهنگ دهخدا»، جلد ۴۸، صفحه ۸۷۳

[19] «آثارالباقیه»، ابوریحان بیرونی، ترجمه اكبر دانا سرشت، انتشارات امیر كبیر، سال انتشار ۱۳۶۳، صفحه ۳۲۵

[20] همان‌جا، صفحه ۳۲۷

[21] همان‌جا، صفحه ۳۳۰

[22] همان‌جا، صفحه ۳۳۱

[23] همان‌جا، صفحه ۳۲۹

[24] «تاریخ كامل ایران»، تألیف دكتر عبدالله رازی، انتشارات اقبال، سال انتشار ۱۳۴۱، صفحه ۱۴۲

[25] «آثارالباقیه»، ابوریحان بیرونی، ترجمه اكبر دانا سرشت، انتشارات امیر كبیر، سال انتشار ۱۳۶۳، صفحه ۳۳۰

 

این نوشته برای نخستین‌بار در شماره ۲ نشریه «طرحی نو»، فرورین ۱۳۷۶ به چاپ رسید و سپس در چند روزنامه و نشریه دیگر و از آن جمله در «کیهان» لندن نیز انتشار یافت.

www.manouchehr-salehi.de